غریبه ی آشنا.
این غریبه زمانی نزدیک ترین شخص به من بود. این غریبه زمانی دنیای من بود، دلیل زندگی من بود.
ای غریبه ی آشنای من، مرا به یاد می آوری؟
دلم برایت تنگ است. قلبم در سینه ام فشرده شده و راه نفسم را بند می آورد. مگر چیست این دلتنگی؟
دلتنگی هم چیز عجیبی ست، این طور فکر نمی کنی؟ متن های زیادی در مورد دلتنگی خوانده ام. بعضی علمی بودند و از چگونگی جریان خون در رگ های بدن هنگام نشنیدن صدای معشوق نوشته بودند؛ بعضی نامه هایی عاشقانه بودند، نامه هایی که از صمیم قلب و با تک تک کلماتی با رگه هایی از عشق نوشته شده بودند. حتی بعضی از آنها خنده دار بودند، چنان که احساس کردم نویسنده ی بیچاره از شدت دلتنگی حواس و اعصاب و روان خود را از دست داده.
شاید من هم همانند آنها شوم. چه می دانم.
ای غریبه ی آشنای من، ای مونس غریب من، تو چه می دانی از دلتنگی؟
+نظرتون رو بهم بگین!
ای غریبه ی آشنای من، مرا به یاد می آوری؟
دلم برایت تنگ است. قلبم در سینه ام فشرده شده و راه نفسم را بند می آورد. مگر چیست این دلتنگی؟
دلتنگی هم چیز عجیبی ست، این طور فکر نمی کنی؟ متن های زیادی در مورد دلتنگی خوانده ام. بعضی علمی بودند و از چگونگی جریان خون در رگ های بدن هنگام نشنیدن صدای معشوق نوشته بودند؛ بعضی نامه هایی عاشقانه بودند، نامه هایی که از صمیم قلب و با تک تک کلماتی با رگه هایی از عشق نوشته شده بودند. حتی بعضی از آنها خنده دار بودند، چنان که احساس کردم نویسنده ی بیچاره از شدت دلتنگی حواس و اعصاب و روان خود را از دست داده.
شاید من هم همانند آنها شوم. چه می دانم.
ای غریبه ی آشنای من، ای مونس غریب من، تو چه می دانی از دلتنگی؟
+نظرتون رو بهم بگین!
۳.۴k
۱۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.