دلتنگ می شوم
دلتنگ میشوم
بغضی جلوی راه نشسته است بی امان
بغضی که به بیداد دلخوش است
ما را امان نداد غزلواره های درد
دلخوش نمیتوان به زبانِ بریده بود
دلتنگ میشوم
یاران ز میکده ها داد می کشند
فریاد می کنند زمان را و درد را
گویی ستمگران همه باید که بشنوند
گویی که نوبتِ لبریزِ توده هاست
گویی به رسمِ زمان می کند طلوع
گویی به باورم دلتان شیرگیر شد
اندازه های ظلمتِ چل ساله رفتنی است
قطعاً زبانِ خلق و خلایق شدست باز
این راز را به مشامم رسانده دوست
من بر مشام جمعیتی راز دیده ام
عطری است خوش تحولِ فردایِ تابناک
پایانِ فصل کلاغان و کرکسان
پایانِ چلچله های ستمگران
دلتنگ میشوم
بغضی جلوی راه نشسته است بی امان
بغضی که به بیداد دلخوش است
ما را امان نداد غزلواره های درد
دلخوش نمیتوان به زبانِ بریده بود
دلتنگ میشوم
یاران ز میکده ها داد می کشند
فریاد می کنند زمان را و درد را
گویی ستمگران همه باید که بشنوند
گویی که نوبتِ لبریزِ توده هاست
گویی به رسمِ زمان می کند طلوع
گویی به باورم دلتان شیرگیر شد
اندازه های ظلمتِ چل ساله رفتنی است
قطعاً زبانِ خلق و خلایق شدست باز
این راز را به مشامم رسانده دوست
من بر مشام جمعیتی راز دیده ام
عطری است خوش تحولِ فردایِ تابناک
پایانِ فصل کلاغان و کرکسان
پایانِ چلچله های ستمگران
دلتنگ میشوم
بغضی جلوی راه نشسته است بی امان
بغضی که به بیداد دلخوش است
ما را امان نداد غزلواره های درد
دلخوش نمیتوان به زبانِ بریده بود
دلتنگ میشوم
یاران ز میکده ها داد می کشند
فریاد می کنند زمان را و درد را
گویی ستمگران همه باید که بشنوند
گویی که نوبتِ لبریزِ توده هاست
گویی به رسمِ زمان می کند طلوع
گویی به باورم دلتان شیرگیر شد
اندازه های ظلمتِ چل ساله رفتنی است
قطعاً زبانِ خلق و خلایق شدست باز
این راز را به مشامم رسانده دوست
من بر مشام جمعیتی راز دیده ام
عطری است خوش تحولِ فردایِ تابناک
پایانِ فصل کلاغان و کرکسان
پایانِ چلچله های ستمگران
دلتنگ میشوم
بغضی جلوی راه نشسته است بی امان
بغضی که به بیداد دلخوش است
ما را امان نداد غزلواره های درد
دلخوش نمیتوان به زبانِ بریده بود
گویی که نوبتِ لبریزِ توده هاست
گویی به رسمِ زمان می کند طلوع
گویی به باورم دلتان شیرگیر شد
اندازه های ظلمتِ چل ساله رفتنی است
قطعاً زبانِ خلق و خلایق شدست باز
این راز را به مشامم رسانده دوست
من بر مشام جمعیتی راز دیده ام
عطری است خوش تحولِ فردایِ تابناک
پایانِ فصل کلاغان و کرکسان
پایانِ چلچله های ستمگران
Join my group board
, مجموعه اشعار ساسان خاکسار متخلص به وحید تویسرکانی
https://pin.it/1YDvidm
بغضی جلوی راه نشسته است بی امان
بغضی که به بیداد دلخوش است
ما را امان نداد غزلواره های درد
دلخوش نمیتوان به زبانِ بریده بود
دلتنگ میشوم
یاران ز میکده ها داد می کشند
فریاد می کنند زمان را و درد را
گویی ستمگران همه باید که بشنوند
گویی که نوبتِ لبریزِ توده هاست
گویی به رسمِ زمان می کند طلوع
گویی به باورم دلتان شیرگیر شد
اندازه های ظلمتِ چل ساله رفتنی است
قطعاً زبانِ خلق و خلایق شدست باز
این راز را به مشامم رسانده دوست
من بر مشام جمعیتی راز دیده ام
عطری است خوش تحولِ فردایِ تابناک
پایانِ فصل کلاغان و کرکسان
پایانِ چلچله های ستمگران
دلتنگ میشوم
بغضی جلوی راه نشسته است بی امان
بغضی که به بیداد دلخوش است
ما را امان نداد غزلواره های درد
دلخوش نمیتوان به زبانِ بریده بود
دلتنگ میشوم
یاران ز میکده ها داد می کشند
فریاد می کنند زمان را و درد را
گویی ستمگران همه باید که بشنوند
گویی که نوبتِ لبریزِ توده هاست
گویی به رسمِ زمان می کند طلوع
گویی به باورم دلتان شیرگیر شد
اندازه های ظلمتِ چل ساله رفتنی است
قطعاً زبانِ خلق و خلایق شدست باز
این راز را به مشامم رسانده دوست
من بر مشام جمعیتی راز دیده ام
عطری است خوش تحولِ فردایِ تابناک
پایانِ فصل کلاغان و کرکسان
پایانِ چلچله های ستمگران
دلتنگ میشوم
بغضی جلوی راه نشسته است بی امان
بغضی که به بیداد دلخوش است
ما را امان نداد غزلواره های درد
دلخوش نمیتوان به زبانِ بریده بود
دلتنگ میشوم
یاران ز میکده ها داد می کشند
فریاد می کنند زمان را و درد را
گویی ستمگران همه باید که بشنوند
گویی که نوبتِ لبریزِ توده هاست
گویی به رسمِ زمان می کند طلوع
گویی به باورم دلتان شیرگیر شد
اندازه های ظلمتِ چل ساله رفتنی است
قطعاً زبانِ خلق و خلایق شدست باز
این راز را به مشامم رسانده دوست
من بر مشام جمعیتی راز دیده ام
عطری است خوش تحولِ فردایِ تابناک
پایانِ فصل کلاغان و کرکسان
پایانِ چلچله های ستمگران
دلتنگ میشوم
بغضی جلوی راه نشسته است بی امان
بغضی که به بیداد دلخوش است
ما را امان نداد غزلواره های درد
دلخوش نمیتوان به زبانِ بریده بود
گویی که نوبتِ لبریزِ توده هاست
گویی به رسمِ زمان می کند طلوع
گویی به باورم دلتان شیرگیر شد
اندازه های ظلمتِ چل ساله رفتنی است
قطعاً زبانِ خلق و خلایق شدست باز
این راز را به مشامم رسانده دوست
من بر مشام جمعیتی راز دیده ام
عطری است خوش تحولِ فردایِ تابناک
پایانِ فصل کلاغان و کرکسان
پایانِ چلچله های ستمگران
Join my group board
, مجموعه اشعار ساسان خاکسار متخلص به وحید تویسرکانی
https://pin.it/1YDvidm
۴.۰k
۲۰ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.