تک پارتی ته ته
_چاگیا
+هوم؟
_مامانم میگه امروز بریم خونشون میای بریم
+باشه فک کنم (زیر لب)
_نترس چیزی نمیشه
+🥲
( 8:00)
_آماده ای؟
+آرهههههه
_بدو بریم
رسیدیم خونه ی مامان تهیونگ
=سلام پسرم
_سلام مامان
÷سلام پسرم سلام دخترم
(بعد سلام و احوال پرسی الان نشستن)
= راستی پسرم مین هی اینجاس
دیدم تهیونگ عرق کرد و شروع کرد به نفس نفس
^سلام خاله جون
^سلام عمو جون
^چاگیاااااا سلام
خیلی صمیمی تهیونگو بقل کرد آدما فک میکردم اون دوست دخترشه
تهیونگ دختره رو از خودش جدا کرد
_اولا سلام دوما من چاگیای تو نیستم سوما ایشون دوست دخترم هستن
_چاگیاااااا تو مال منی چرا رفتی این عجوزه رو گرفتی
+ سلام از آشناییتون خوشبختم من هوانگ میره هستم
.
.
.
وقتی برمیگشتیم خونه حس میکردم تهیونگ باهام سرد شده موقع رفتن مامانش باهاش حرف زد البته مامان خودش نیست مادر خودش خیلی خانم خوبی بود ولی حیف که دیگه نیست 🥲....
( فردا)
امروز تولد تهیونگ بود رفتم خونه رو تمیز کردم و مرتب کردم کادو هاشم خریدم
ساعت هشت میومد خونه
8:30
9:00
11:00
نیومد
رو مبل خوابم برده بود که صدای کلید اومد
+چرا اینقد دیر اومدی
_چرا باید به تو جواب بدم؟ ( با داد)
_همیشه باعث و بانی تمام بدبختی هام بودی از خونم گمشو بیرون
تو شک بودم چرا باید همچین چیزی میگفت ؟ مگه من چیکار کردم
از خونه اومدم بیرون جایی نداشتم که برم به جز یه جا خونه ی جانگ کوک هیونگ
زنگ درو زدم یکم بعد با صورت کیوت کوکی هیونگ مواجه شدم
÷ خوابم میاد چرا اومدی
صورتمو که دید نظرش عوض شد
+هیونگ میشه پیش تو بمونم؟ لطفااا
÷ مگه امروز تولد تهیونگ نبود؟
کل ماجرا رو براش تعریف کردم
÷ خیلی دردناک بود که کل ماجرا از هر دو طرفو میدونستم
÷بیا بقلم
جسه کوچولوشو گرفتم تو بقلم بغضش شیکست
÷ شششش عب نداره
( سه سال بعد)
+ سلام جونگ کوک شی خوبی؟
÷ سلام میره امروز میای خونم جشن گرفتم
+ آره کیا هستن
÷ راستش تهیونگ با نامزدش هست ولی دعوتش کردم حرصش بدیم
+ 😐🤣چرا آخه؟
÷ببین تو میشی دوست دختر نه نه نامزد مثلنی من
+اوکی آرایش زیاد بکنم؟
÷ نه 😐
+ باش 🫥 خب دیگه خدافظ
+رسیدم خونه ی کوکی
•سلااااام میره شی
+سلام اونی بابت نقشه ی کوک ببخشید نترس ازت نمیدزدمش البته اگه دوست پسر خوبی بود چرا که نه
•عزیزم اون موقع هر دوتون رو شکاف میدم گلم
+ جونگ کوک هیونگ 👋سلام
÷سلام ببین نقشه ی تغییر کوچیک کرده
+؟
÷ببین یادته من یه خواهر گمشده داشتم
+آره
÷معلوم شد که، اون مرده
+اوو
÷ ولی من می چا رو به عنوان خواهرم معرفی میکنم
•اون تهیونگ نیست 😅 چه کراشه کوکی جونم میشه منو باهاش آشنا کنی
(میره و کوک در حال جر خوردن)
÷سلام تهیونگ هیونگ 👋
_سلام جونگ کوک شی😁 ایشون دوست دخترم هستن 🙄
÷ایشونم دوست دختر من هستن
+خوشبختم 😊
÷ایشونم خواهرم هستن
•سلام از آشناییتون خوشبختم
از دید تهیونگ :
وات میره ی من (😑) دوست دختر کوکه
نشستیم و باهم صحبت کردیم که دیدم میره پاشد و رفت منم رفتم دنبالش
_اممم... ببخشید میره شی
+بله؟ حالت خوبه
از زبون میره :
تهیونگ داشت تلو تلو میخورد خیلی عرق کرده بود
_آره آره فقط چند وقته با کوکی دوست هستین؟
پاهای تهیونگ داشت شل میشد
کم کم نزدیکش شدم نمیزاشت نزدیکش شم
+ دوسال
تهیونگ افتاد بقلم سرشو تو گودی شونم فشار میداد
خیلی محکم....
_میره شی سرم درد میکنه
بدنش داشت شل میشد بیهوش شد
زنگ زدم آنبولانس
از دید تهیونگ :
درست چیزی نمیدیدم
&آقا صدای منو میشنوین
_آره
از بیمارستان مرخصم کردن
دیدم جونگ کوک زنگ زده بهم
_بله جونگ کوک شی
÷هیونگ میدونستی میره داره میره آمریکا
_چییی؟ چرا؟ سفر کاری؟
÷نه
سوار ماشین شدم
چرا میخواست بره خدا لعنت کیم شیک هو
•الو چاگیا
_خفه شو (داد)
•قولمونو که یادت نرفته
_کل قرارداد کنسله
رسیدم به فرودگاه جونگ کوک رو دیدم
_جونگ کوک شی
÷آ.... تهیونگ هیونگ 🥲
_چیشده
÷پیدلش نمیکنم
بیا بگردیم
دنبال میره میگشتم تو راه پله دیدمش کوک دیده بودش مل ماجرا رو برام تعریف کرده بود
دوییدم سمتش بقلش کردم
از دید میره :
وایسا وایسا الان من تو بقل تهیونگم؟
بیام بیرون یا همینجا بمونم
قبل ای اینکه بتونم به نتیجه برسم تهیونگ شروع به حرف زدن کرد
_چاگیا اون روز مامانم بهم گفت... گفت که عموم کارم داره... گفتش که اگه رابطم با تو تموم نشه برای تو خوب تموم نمیشه نت مجبور شدم ( با بغض)
+ تمام مدت ضربان قلبشو میشنیدم راست میگفت تهیونگ بغض کرده بود
+ولی تو دوست دختر داری
_نشناختیش؟
همون دختره که خیلی رو مخ بود
+همونه؟؟؟!!
_اره
+تو چرا بی هوش شدی؟
_هیچ
+چرا؟
_تورمور دارم
+هوم؟
_مامانم میگه امروز بریم خونشون میای بریم
+باشه فک کنم (زیر لب)
_نترس چیزی نمیشه
+🥲
( 8:00)
_آماده ای؟
+آرهههههه
_بدو بریم
رسیدیم خونه ی مامان تهیونگ
=سلام پسرم
_سلام مامان
÷سلام پسرم سلام دخترم
(بعد سلام و احوال پرسی الان نشستن)
= راستی پسرم مین هی اینجاس
دیدم تهیونگ عرق کرد و شروع کرد به نفس نفس
^سلام خاله جون
^سلام عمو جون
^چاگیاااااا سلام
خیلی صمیمی تهیونگو بقل کرد آدما فک میکردم اون دوست دخترشه
تهیونگ دختره رو از خودش جدا کرد
_اولا سلام دوما من چاگیای تو نیستم سوما ایشون دوست دخترم هستن
_چاگیاااااا تو مال منی چرا رفتی این عجوزه رو گرفتی
+ سلام از آشناییتون خوشبختم من هوانگ میره هستم
.
.
.
وقتی برمیگشتیم خونه حس میکردم تهیونگ باهام سرد شده موقع رفتن مامانش باهاش حرف زد البته مامان خودش نیست مادر خودش خیلی خانم خوبی بود ولی حیف که دیگه نیست 🥲....
( فردا)
امروز تولد تهیونگ بود رفتم خونه رو تمیز کردم و مرتب کردم کادو هاشم خریدم
ساعت هشت میومد خونه
8:30
9:00
11:00
نیومد
رو مبل خوابم برده بود که صدای کلید اومد
+چرا اینقد دیر اومدی
_چرا باید به تو جواب بدم؟ ( با داد)
_همیشه باعث و بانی تمام بدبختی هام بودی از خونم گمشو بیرون
تو شک بودم چرا باید همچین چیزی میگفت ؟ مگه من چیکار کردم
از خونه اومدم بیرون جایی نداشتم که برم به جز یه جا خونه ی جانگ کوک هیونگ
زنگ درو زدم یکم بعد با صورت کیوت کوکی هیونگ مواجه شدم
÷ خوابم میاد چرا اومدی
صورتمو که دید نظرش عوض شد
+هیونگ میشه پیش تو بمونم؟ لطفااا
÷ مگه امروز تولد تهیونگ نبود؟
کل ماجرا رو براش تعریف کردم
÷ خیلی دردناک بود که کل ماجرا از هر دو طرفو میدونستم
÷بیا بقلم
جسه کوچولوشو گرفتم تو بقلم بغضش شیکست
÷ شششش عب نداره
( سه سال بعد)
+ سلام جونگ کوک شی خوبی؟
÷ سلام میره امروز میای خونم جشن گرفتم
+ آره کیا هستن
÷ راستش تهیونگ با نامزدش هست ولی دعوتش کردم حرصش بدیم
+ 😐🤣چرا آخه؟
÷ببین تو میشی دوست دختر نه نه نامزد مثلنی من
+اوکی آرایش زیاد بکنم؟
÷ نه 😐
+ باش 🫥 خب دیگه خدافظ
+رسیدم خونه ی کوکی
•سلااااام میره شی
+سلام اونی بابت نقشه ی کوک ببخشید نترس ازت نمیدزدمش البته اگه دوست پسر خوبی بود چرا که نه
•عزیزم اون موقع هر دوتون رو شکاف میدم گلم
+ جونگ کوک هیونگ 👋سلام
÷سلام ببین نقشه ی تغییر کوچیک کرده
+؟
÷ببین یادته من یه خواهر گمشده داشتم
+آره
÷معلوم شد که، اون مرده
+اوو
÷ ولی من می چا رو به عنوان خواهرم معرفی میکنم
•اون تهیونگ نیست 😅 چه کراشه کوکی جونم میشه منو باهاش آشنا کنی
(میره و کوک در حال جر خوردن)
÷سلام تهیونگ هیونگ 👋
_سلام جونگ کوک شی😁 ایشون دوست دخترم هستن 🙄
÷ایشونم دوست دختر من هستن
+خوشبختم 😊
÷ایشونم خواهرم هستن
•سلام از آشناییتون خوشبختم
از دید تهیونگ :
وات میره ی من (😑) دوست دختر کوکه
نشستیم و باهم صحبت کردیم که دیدم میره پاشد و رفت منم رفتم دنبالش
_اممم... ببخشید میره شی
+بله؟ حالت خوبه
از زبون میره :
تهیونگ داشت تلو تلو میخورد خیلی عرق کرده بود
_آره آره فقط چند وقته با کوکی دوست هستین؟
پاهای تهیونگ داشت شل میشد
کم کم نزدیکش شدم نمیزاشت نزدیکش شم
+ دوسال
تهیونگ افتاد بقلم سرشو تو گودی شونم فشار میداد
خیلی محکم....
_میره شی سرم درد میکنه
بدنش داشت شل میشد بیهوش شد
زنگ زدم آنبولانس
از دید تهیونگ :
درست چیزی نمیدیدم
&آقا صدای منو میشنوین
_آره
از بیمارستان مرخصم کردن
دیدم جونگ کوک زنگ زده بهم
_بله جونگ کوک شی
÷هیونگ میدونستی میره داره میره آمریکا
_چییی؟ چرا؟ سفر کاری؟
÷نه
سوار ماشین شدم
چرا میخواست بره خدا لعنت کیم شیک هو
•الو چاگیا
_خفه شو (داد)
•قولمونو که یادت نرفته
_کل قرارداد کنسله
رسیدم به فرودگاه جونگ کوک رو دیدم
_جونگ کوک شی
÷آ.... تهیونگ هیونگ 🥲
_چیشده
÷پیدلش نمیکنم
بیا بگردیم
دنبال میره میگشتم تو راه پله دیدمش کوک دیده بودش مل ماجرا رو برام تعریف کرده بود
دوییدم سمتش بقلش کردم
از دید میره :
وایسا وایسا الان من تو بقل تهیونگم؟
بیام بیرون یا همینجا بمونم
قبل ای اینکه بتونم به نتیجه برسم تهیونگ شروع به حرف زدن کرد
_چاگیا اون روز مامانم بهم گفت... گفت که عموم کارم داره... گفتش که اگه رابطم با تو تموم نشه برای تو خوب تموم نمیشه نت مجبور شدم ( با بغض)
+ تمام مدت ضربان قلبشو میشنیدم راست میگفت تهیونگ بغض کرده بود
+ولی تو دوست دختر داری
_نشناختیش؟
همون دختره که خیلی رو مخ بود
+همونه؟؟؟!!
_اره
+تو چرا بی هوش شدی؟
_هیچ
+چرا؟
_تورمور دارم
۱۶۳.۵k
۱۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.