گاهی نمیدونی به کدوم دردت فکر کنی.
گاهی نمیدونی به کدوم دردت فکر کنی.
گاهی نمیدونی چه کاری درسته چه کاری غلط ـ
گاهی نمیدونی بخندی یا گریه کنی.
گاهی نمیدونی دوستت کیه یا دوشمنت کیه.
گاهی انقدر با خودت ای کاش میگی و میگی که....
گاهی اونقدر خسته ای که نفس کشیدنت میشه بزرگترین عذاب زندگیت.
گاهی فکر میکنی با اینکه این همه دورت شلوغه ولی چرا تنهام.
گاهی اینقدر احساس تنهایی میکنی که میشینی و با اون ادمی که یه وقتی فکر میکردی اگه همه دنیا پشتتو خالی کنن این ادم عمرا تنهات بزاره.
گاهی ادم مجبورا دست به کاری میزنه به امید یه خنده از ته دل ولی میبینه همه چی بر خلاف فکرش پیش میره و زندگی رو برا خودش جهنم میکنه. و میبینه دیگع هیچی برای باخت نداره وقتی هم عشقشو از دست میده که. یه وقت تحمل دوریشو نداشت تحمل قهرشو نداشت تحمل عذاب کشیدنشو نداشت تحمل اشکاشو نداشت ولی اینا همه تخیل ذهن دختر 19ساله بود چرا که هیچ کدوم از اینا برا این مرد مهم نبود.
وقتی دخترک عشقشو اعتراف کرد روزای. دخترک دیگه سرد و سرد تر شد و تنها تکیه گاهش تنها امید زندگیش رو از دست داد و تن به ازدواج داد که شاید بشه فراموش کنع کسی رو که باخته بود. ولی دست تقدیر بازم براش بد نوشت چون. دخترک با کسی ازدواج کرد که مشکل اعصاب داره...
دختر قصه ما به یه دختر زنده اما مرده تبدیل شد و منتظر روز مرگش شد برای مردن این دخترک دعا کنید که هر چی زود تر خدا مرگشو بده
گاهی نمیدونی چه کاری درسته چه کاری غلط ـ
گاهی نمیدونی بخندی یا گریه کنی.
گاهی نمیدونی دوستت کیه یا دوشمنت کیه.
گاهی انقدر با خودت ای کاش میگی و میگی که....
گاهی اونقدر خسته ای که نفس کشیدنت میشه بزرگترین عذاب زندگیت.
گاهی فکر میکنی با اینکه این همه دورت شلوغه ولی چرا تنهام.
گاهی اینقدر احساس تنهایی میکنی که میشینی و با اون ادمی که یه وقتی فکر میکردی اگه همه دنیا پشتتو خالی کنن این ادم عمرا تنهات بزاره.
گاهی ادم مجبورا دست به کاری میزنه به امید یه خنده از ته دل ولی میبینه همه چی بر خلاف فکرش پیش میره و زندگی رو برا خودش جهنم میکنه. و میبینه دیگع هیچی برای باخت نداره وقتی هم عشقشو از دست میده که. یه وقت تحمل دوریشو نداشت تحمل قهرشو نداشت تحمل عذاب کشیدنشو نداشت تحمل اشکاشو نداشت ولی اینا همه تخیل ذهن دختر 19ساله بود چرا که هیچ کدوم از اینا برا این مرد مهم نبود.
وقتی دخترک عشقشو اعتراف کرد روزای. دخترک دیگه سرد و سرد تر شد و تنها تکیه گاهش تنها امید زندگیش رو از دست داد و تن به ازدواج داد که شاید بشه فراموش کنع کسی رو که باخته بود. ولی دست تقدیر بازم براش بد نوشت چون. دخترک با کسی ازدواج کرد که مشکل اعصاب داره...
دختر قصه ما به یه دختر زنده اما مرده تبدیل شد و منتظر روز مرگش شد برای مردن این دخترک دعا کنید که هر چی زود تر خدا مرگشو بده
۱۱.۴k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.