٭خونـِ خُوشگِل مَن! -پارت11-
من:بابات چطوری امپراطور شد؟!:/
س.ی:با به قتل رسوندن پدرش!:|
من:حوصله تعریف کردن نداری؟!:/
س.ی:نه!:/
من:پس منم ازت شکایت میکنم!
س.ی:واسه چی؟!:/
من:قصد جونمو کرده بودی..
مدرکم دارم!
س.ی:مدرک؟!
من:(به گردنم اشاره میکنم)اره ایناها
س.ی:ولی قرار شد به هیچکس درمورد خوناشاما نگی!
من:تو هم قرار شد تعریف کنی!
س.ی:قبوله
من:چطوری بابات تاجوتخت رو به دست آورد؟!
س.ی:نمیدونم!
من:دروغ نگو!
س.ی:من از کجا بدونم وقتی سال 1526به حکومت رسیده؟!:/
من:از کجا سال دقیق حکومتشو میدونی؟!:/
میدونم که میدونی میدونم تو درساتون بوده پس بگو
س.ی:ترزدم؟
من:اره
س.ی:بابام شایعه کرد خون انسانا کشندهس و به پدربزرگم سم خوراند
من:آرومتر میگفتی!:/
س.ی:خوب میدونی میدونم که میدونی حوصله نداشتم:|
من:چرا کیمچیها رو نمیارن؟!:/
س.ی:چون امروز خیلی شلوغه:/
من:بالا کافس یا رستوران؟!
س.ی:تا حالا نرفتم
*حدود دودقیقه بدون هیچ گفتگویی میگذرد..*
×﴿مشخصه گارسونه دیگه:|﴾:بفرمایید(کیمچی ها رو گذاشت روی میز و رفت)
من:داغه ایناا
س.ی:خب صبرکن:/
من:باشه
میگمم میتونم اوپا صدات کنم؟!
س.ی:نه!
من:میگفتی بله هم صدات نمیکردم!:/
س.ی:پس چرا میپرسی؟!:/
من:میخواستم ببینم خوشت میاد صدات کنن یا نه
س.ی:دیگه سوالی نداری؟!
من:چرا یه دونه دارم..
چجوری بمیرم ولی خودکشی نکنم؟!
س.ی:به یکی بگو بکشتت:|
من:میکشی منو؟!
س.ی:الان جدی بودی؟!:/
من:نه پس چی بودم؟!:/
س.ی:چرا میخوای بمیری؟!:|
من:چون نمیخوام زنده باشم!:/
س.ی:جدی باش
من:جدی بودم!:|
میکشی یا نه؟!:/
س.ی:با به قتل رسوندن پدرش!:|
من:حوصله تعریف کردن نداری؟!:/
س.ی:نه!:/
من:پس منم ازت شکایت میکنم!
س.ی:واسه چی؟!:/
من:قصد جونمو کرده بودی..
مدرکم دارم!
س.ی:مدرک؟!
من:(به گردنم اشاره میکنم)اره ایناها
س.ی:ولی قرار شد به هیچکس درمورد خوناشاما نگی!
من:تو هم قرار شد تعریف کنی!
س.ی:قبوله
من:چطوری بابات تاجوتخت رو به دست آورد؟!
س.ی:نمیدونم!
من:دروغ نگو!
س.ی:من از کجا بدونم وقتی سال 1526به حکومت رسیده؟!:/
من:از کجا سال دقیق حکومتشو میدونی؟!:/
میدونم که میدونی میدونم تو درساتون بوده پس بگو
س.ی:ترزدم؟
من:اره
س.ی:بابام شایعه کرد خون انسانا کشندهس و به پدربزرگم سم خوراند
من:آرومتر میگفتی!:/
س.ی:خوب میدونی میدونم که میدونی حوصله نداشتم:|
من:چرا کیمچیها رو نمیارن؟!:/
س.ی:چون امروز خیلی شلوغه:/
من:بالا کافس یا رستوران؟!
س.ی:تا حالا نرفتم
*حدود دودقیقه بدون هیچ گفتگویی میگذرد..*
×﴿مشخصه گارسونه دیگه:|﴾:بفرمایید(کیمچی ها رو گذاشت روی میز و رفت)
من:داغه ایناا
س.ی:خب صبرکن:/
من:باشه
میگمم میتونم اوپا صدات کنم؟!
س.ی:نه!
من:میگفتی بله هم صدات نمیکردم!:/
س.ی:پس چرا میپرسی؟!:/
من:میخواستم ببینم خوشت میاد صدات کنن یا نه
س.ی:دیگه سوالی نداری؟!
من:چرا یه دونه دارم..
چجوری بمیرم ولی خودکشی نکنم؟!
س.ی:به یکی بگو بکشتت:|
من:میکشی منو؟!
س.ی:الان جدی بودی؟!:/
من:نه پس چی بودم؟!:/
س.ی:چرا میخوای بمیری؟!:|
من:چون نمیخوام زنده باشم!:/
س.ی:جدی باش
من:جدی بودم!:|
میکشی یا نه؟!:/
۳۸۱
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.