با پارت آمدم بعد سالها
با پارت آمدم بعد سالها
زمان حال
از زبان سانزو
سانزو:و بعله این اولین داستان إشناییه مایکی با همسرش بود و منو و پدربزرگهاتون هم همینجوری توسط گروه مدرسه آشنا شدیم
کای:مامان گفتم بابا رآن و بابا ریندو رو از زهنت بیرون کن اونا 13 سال پیش مردن ولی ببین این مدرده رو برات جور کنم خوبه هم هم سن خودته هم خیلی خوشگه
سانزو:کای بار ها بهت گفتم اولین و آخرین آلفا هایی که بهشون نزدیک شدم پدران بودن و اصلا سعی نکن هیچ الفایی رو نزدیکم کنی
------------------------------
پارت اول داشت درباره آشنایی با رآن و ریندو برا نوه هاش میگفت
راستي نکته رو درباره رآن و ریندو تو این پارت گرفتید؟اگه آره تو کامنتا بگید
زمان حال
از زبان سانزو
سانزو:و بعله این اولین داستان إشناییه مایکی با همسرش بود و منو و پدربزرگهاتون هم همینجوری توسط گروه مدرسه آشنا شدیم
کای:مامان گفتم بابا رآن و بابا ریندو رو از زهنت بیرون کن اونا 13 سال پیش مردن ولی ببین این مدرده رو برات جور کنم خوبه هم هم سن خودته هم خیلی خوشگه
سانزو:کای بار ها بهت گفتم اولین و آخرین آلفا هایی که بهشون نزدیک شدم پدران بودن و اصلا سعی نکن هیچ الفایی رو نزدیکم کنی
------------------------------
پارت اول داشت درباره آشنایی با رآن و ریندو برا نوه هاش میگفت
راستي نکته رو درباره رآن و ریندو تو این پارت گرفتید؟اگه آره تو کامنتا بگید
۳.۶k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.