فیک جونگ کوک پارت ۲۵ (معشوقه) فصل ۲
ویو ارباب:
حیف که پدر ا.ت مرد و تنهاست اگه پدرش زنده بود قول پدرم رو میشکستم و باهاش ازدواج نمیکردم ولی اون الان هیچ پشتیبانی نداره و فکر نکنم از کار مافیایی سر دربیاره که بخواد باند پدرش رو بگیره.......سعی میکردم که عاشقش بشم که حداقل اون یه آرامشی توی زندگیم باشه ولی حتی اگه منم عاشقش بشم اون هیچوقت عاشق من نمیشه.....رفتم سر میز هنوز وقت نکرده بودم ناهار بخورم چون وقتی بیدار شدم سریع رفتم سراغ کارا پیش تهیونگ به آجوما گفتم به ا.ت هم بگه بیاد وقتی اومد دوباره شروع کرد به بحق کردن درباره ی اینکه دیگه ماسک نزنم ولی اون هیچ علاقه ای به من نداره پس ممکنه منو لو بده چون قطعا مردن و یا زنده موندم براش مهم نیست.....
رفتم سر میز هنوز وقت نکرده بودم ناهار بخورم چون وقتی بیدار شدم سریع برگشتم کره و بعد رفتم سراغ کارا پیش تهیونگ به آجوما گفتم به ا.ت هم بگه بیاد وقتی اومد دوباره شروع کرد به بحث کردن درباره ی اینکه دیگه ماسک نزنم ولی اون هیچ علاقه ای به من نداره پس ممکنه منو لو بده چون قطعا مردن و یا زنده موندم براش مهم نیست پس فعلا نباید چهرم رو ببینه... بهش گفتم که بشینه روی پاهام....
ویو ا.ت:
خواستم روی صندلی بشینم که گفت بشینم روی پاهاش منم هی مخالفت میکردم ولی بالاخره تسلیم شدم و نشستم..صورتم سمتش نبود و مستقیم نشسته بودم..
ارباب: میخوام ماسکم رو در بیارم نباید بهم نگاه کنی!
ا.ت: آخه چجور بهت نگاه نکنم وقتی انقد بهت نزدیکم؟
ارباب: صورتت رو برنگردون..
ا.ت: نمیترسی یهو بهت نگاه کنم؟
ارباب: نه..
ا.ت: چرا؟
ارباب: چون در اون صورت بعد از اینکه همه ی بادیگاردا کردنت با دستای خودم میکشمت، البته اگه زیر اونا زنده موندی!
ا.ت:یاااااا تو چرا انقدر رک و بدجنسی!
بعد صورتم رو چرخوندم و چشمام رو بستم و لb پایینیم رو کمی جلو دادم و به حالت قهر موندم..
ارباب: بس کن..
ا.ت: نمیخوام اصلا باهات قهرم( لوس و کیوت)
ارباب: اگه بخوای کیوت بازی دربیاری مجبورم بکنمت من از دخترای کیوت خوشم نمیاد.
ا.ت: .....
یه دفعه لbاشو روی لbام گذاشت خواستم چشمام رو باز کردم که همونطور که لbاش روی لbام بود گفت یادت نره بهت گفتم اگه منو ببینی چی میشه بعد آروم شروع به bوسیدن لbام کرد و خیلی آروم mک میزد.. آروم آروم داشتم جذب bوسه میشدم که یه دفعه ازم جدا شد ولی چشمام رو باز نکردم..
ارباب: فکر نکنی چون این کارو کردم یعنی دوستت دارم، پس پرو نشو..
سرمو به معنای تایید کردن تکون دادم..
ارباب: دهنتو باز کن..
ا.ت: چ..چی؟
ارباب: گفتم دهنتو باز کن با چشم بسته میخوای غذا بخوری؟
دهنم رو باز کردم که نودل هارو داخل دهنم گذاشت منم آروم میخوردم که یهو گفت:
ارباب: اه مگه حلزونی دیگه حوصلم داره سر میره!.......
حیف که پدر ا.ت مرد و تنهاست اگه پدرش زنده بود قول پدرم رو میشکستم و باهاش ازدواج نمیکردم ولی اون الان هیچ پشتیبانی نداره و فکر نکنم از کار مافیایی سر دربیاره که بخواد باند پدرش رو بگیره.......سعی میکردم که عاشقش بشم که حداقل اون یه آرامشی توی زندگیم باشه ولی حتی اگه منم عاشقش بشم اون هیچوقت عاشق من نمیشه.....رفتم سر میز هنوز وقت نکرده بودم ناهار بخورم چون وقتی بیدار شدم سریع رفتم سراغ کارا پیش تهیونگ به آجوما گفتم به ا.ت هم بگه بیاد وقتی اومد دوباره شروع کرد به بحق کردن درباره ی اینکه دیگه ماسک نزنم ولی اون هیچ علاقه ای به من نداره پس ممکنه منو لو بده چون قطعا مردن و یا زنده موندم براش مهم نیست.....
رفتم سر میز هنوز وقت نکرده بودم ناهار بخورم چون وقتی بیدار شدم سریع برگشتم کره و بعد رفتم سراغ کارا پیش تهیونگ به آجوما گفتم به ا.ت هم بگه بیاد وقتی اومد دوباره شروع کرد به بحث کردن درباره ی اینکه دیگه ماسک نزنم ولی اون هیچ علاقه ای به من نداره پس ممکنه منو لو بده چون قطعا مردن و یا زنده موندم براش مهم نیست پس فعلا نباید چهرم رو ببینه... بهش گفتم که بشینه روی پاهام....
ویو ا.ت:
خواستم روی صندلی بشینم که گفت بشینم روی پاهاش منم هی مخالفت میکردم ولی بالاخره تسلیم شدم و نشستم..صورتم سمتش نبود و مستقیم نشسته بودم..
ارباب: میخوام ماسکم رو در بیارم نباید بهم نگاه کنی!
ا.ت: آخه چجور بهت نگاه نکنم وقتی انقد بهت نزدیکم؟
ارباب: صورتت رو برنگردون..
ا.ت: نمیترسی یهو بهت نگاه کنم؟
ارباب: نه..
ا.ت: چرا؟
ارباب: چون در اون صورت بعد از اینکه همه ی بادیگاردا کردنت با دستای خودم میکشمت، البته اگه زیر اونا زنده موندی!
ا.ت:یاااااا تو چرا انقدر رک و بدجنسی!
بعد صورتم رو چرخوندم و چشمام رو بستم و لb پایینیم رو کمی جلو دادم و به حالت قهر موندم..
ارباب: بس کن..
ا.ت: نمیخوام اصلا باهات قهرم( لوس و کیوت)
ارباب: اگه بخوای کیوت بازی دربیاری مجبورم بکنمت من از دخترای کیوت خوشم نمیاد.
ا.ت: .....
یه دفعه لbاشو روی لbام گذاشت خواستم چشمام رو باز کردم که همونطور که لbاش روی لbام بود گفت یادت نره بهت گفتم اگه منو ببینی چی میشه بعد آروم شروع به bوسیدن لbام کرد و خیلی آروم mک میزد.. آروم آروم داشتم جذب bوسه میشدم که یه دفعه ازم جدا شد ولی چشمام رو باز نکردم..
ارباب: فکر نکنی چون این کارو کردم یعنی دوستت دارم، پس پرو نشو..
سرمو به معنای تایید کردن تکون دادم..
ارباب: دهنتو باز کن..
ا.ت: چ..چی؟
ارباب: گفتم دهنتو باز کن با چشم بسته میخوای غذا بخوری؟
دهنم رو باز کردم که نودل هارو داخل دهنم گذاشت منم آروم میخوردم که یهو گفت:
ارباب: اه مگه حلزونی دیگه حوصلم داره سر میره!.......
۱.۳k
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.