رقص قوها
رقص قوها
Part ¹⁰
رزی:ویولت ....جونگکوک ....تهیونگ بهوش اومده(گریه و ذوق)
جونگکوک:واقعا ......تهیونگ تهیونگگ
تهیونگ:داداش کوچولوم حالت چطوره
جونگکوک:تهیونگ اگه چیزیت میشد من چیکار میکردم
تهیونگ:حالا که چیزیم نشده میبینی که خوبم
جونگکوک:مسخره
تهیونگ:حالا رزی کجاست
جونگکوک:ابشش اون دختره رو مخ می خوای چیکار
تهیونگ:چرا رومخه ببنم دعواتون شده؟
جونگکوک:اگه اون نبود تو اینجوری نمیشدی
تهیونگ:دیگه نبینم این حرفو بزنیا(جدی و عصبی)اون هیچ تقصیری نداره
جونگکوک:پابو
تهیونگ:خودتی زود بگو بیاد پیشم
جونگکوک:ن...می..گم(بخش بخش)
تهیونگ:عههه جونگکوک اذیتم نکن دیگه بعدشم اون خواهر ویولته یادت که نرفته
جونگکوک:چرا رزی باید خواهر ویولت باشه
تهیونگ:جونگکوک اگه با رزی اشتی نکنی...
ویولت:منم باهات قهر میکنم و هیچوقت باهات حرف نمیزنم
تهیونگ:منم همینطور
جونگکوک:چرا همش طرفداری این دختره رو میکنین
تهیونگ:دیگه حرفمو زدم
جونگکوک:باشههه
ویولت:الان جلوی همه ازش معذرت خواهی کن
جونگکوک:نههههه
ویولت:خودت میدونی
جونگکوک:ایشششش.....رزی
رزی:عرررر تهیونگی حالت خوبهههه دلم برات تنگ شده بود(گریه)
تهیونگ:منم همینطور قشنگم اره حالم خوبه ....عامم جونگکوک می خواد یه چیزی بهت بگه
جونگکوک:دختره رو مخ اگه ویولت مجبورم نمیکرد عمرا همچین حرفی میزدم....ببخشید باهات بد حرف زدم رزی
ویولت:خببب افرین بانی کوچولو کیوتم ....نوبت توعه رزی
رزی:من چرااا بعدشم مگه بچه ایم که بهمون میگی چی بگیم
ویولت:میدونی شما دوتا بچه ۳ ساله در جلد یه دختر ۲۳ ساله و پسر ۲۶ ساله این
رزی:من همه گند کاریاتو جمع میکنم اگه من سه سالمه تو هنوز یه نوزادی
ویولت:خب بچه ای که قهر میکنی
رزی:الان تو خیلی بزرگی
ویولت:اصلا من قهرم هر کاری دوست دارین بکنین جونگکوک بیا بریم
(پرش زمانی به دو هفته بعد)
ویو ویولت
لباس عروسمو پوشیدم خیلی خوشگل شدم امروز شب عروسی من و رزی بود
رزی:کثیف نکنی لباستو
ویولت:وای باز مامان بازی تو شروع شد
رزی:اره با وقار و اعتماد به نفس راه برو مثل اسبم بلند بلند نخند
ویولت:کوفت نمیخواد واسه من مامان بازی در بیاری برو به اون ۵ تا بچه ای که باید بیاری تذکر بده مامانی😂
رزی:زهر مار
رفتیم سمت سالن تموم شاهزاده و پرنسس و شاه و ملکه ها به ما خیره بودن اروم رفتیم جلو جونگکوک دستمو گرفت و عاقد اون حرفای مسخره مثلا رمانتیکشو زد رزی و تهیونگ هم رفتن به مهمونا خوش امد بگن که یهو......
اگه فکر کردین الان به خوبی خوشی زندگی میکنن هه اشتباه فکر کردین😂😂
قشنگای من حمایتا کمه برای همین شر میزارممم
۱۵ لایک
۱۲ کامنت😘
Part ¹⁰
رزی:ویولت ....جونگکوک ....تهیونگ بهوش اومده(گریه و ذوق)
جونگکوک:واقعا ......تهیونگ تهیونگگ
تهیونگ:داداش کوچولوم حالت چطوره
جونگکوک:تهیونگ اگه چیزیت میشد من چیکار میکردم
تهیونگ:حالا که چیزیم نشده میبینی که خوبم
جونگکوک:مسخره
تهیونگ:حالا رزی کجاست
جونگکوک:ابشش اون دختره رو مخ می خوای چیکار
تهیونگ:چرا رومخه ببنم دعواتون شده؟
جونگکوک:اگه اون نبود تو اینجوری نمیشدی
تهیونگ:دیگه نبینم این حرفو بزنیا(جدی و عصبی)اون هیچ تقصیری نداره
جونگکوک:پابو
تهیونگ:خودتی زود بگو بیاد پیشم
جونگکوک:ن...می..گم(بخش بخش)
تهیونگ:عههه جونگکوک اذیتم نکن دیگه بعدشم اون خواهر ویولته یادت که نرفته
جونگکوک:چرا رزی باید خواهر ویولت باشه
تهیونگ:جونگکوک اگه با رزی اشتی نکنی...
ویولت:منم باهات قهر میکنم و هیچوقت باهات حرف نمیزنم
تهیونگ:منم همینطور
جونگکوک:چرا همش طرفداری این دختره رو میکنین
تهیونگ:دیگه حرفمو زدم
جونگکوک:باشههه
ویولت:الان جلوی همه ازش معذرت خواهی کن
جونگکوک:نههههه
ویولت:خودت میدونی
جونگکوک:ایشششش.....رزی
رزی:عرررر تهیونگی حالت خوبهههه دلم برات تنگ شده بود(گریه)
تهیونگ:منم همینطور قشنگم اره حالم خوبه ....عامم جونگکوک می خواد یه چیزی بهت بگه
جونگکوک:دختره رو مخ اگه ویولت مجبورم نمیکرد عمرا همچین حرفی میزدم....ببخشید باهات بد حرف زدم رزی
ویولت:خببب افرین بانی کوچولو کیوتم ....نوبت توعه رزی
رزی:من چرااا بعدشم مگه بچه ایم که بهمون میگی چی بگیم
ویولت:میدونی شما دوتا بچه ۳ ساله در جلد یه دختر ۲۳ ساله و پسر ۲۶ ساله این
رزی:من همه گند کاریاتو جمع میکنم اگه من سه سالمه تو هنوز یه نوزادی
ویولت:خب بچه ای که قهر میکنی
رزی:الان تو خیلی بزرگی
ویولت:اصلا من قهرم هر کاری دوست دارین بکنین جونگکوک بیا بریم
(پرش زمانی به دو هفته بعد)
ویو ویولت
لباس عروسمو پوشیدم خیلی خوشگل شدم امروز شب عروسی من و رزی بود
رزی:کثیف نکنی لباستو
ویولت:وای باز مامان بازی تو شروع شد
رزی:اره با وقار و اعتماد به نفس راه برو مثل اسبم بلند بلند نخند
ویولت:کوفت نمیخواد واسه من مامان بازی در بیاری برو به اون ۵ تا بچه ای که باید بیاری تذکر بده مامانی😂
رزی:زهر مار
رفتیم سمت سالن تموم شاهزاده و پرنسس و شاه و ملکه ها به ما خیره بودن اروم رفتیم جلو جونگکوک دستمو گرفت و عاقد اون حرفای مسخره مثلا رمانتیکشو زد رزی و تهیونگ هم رفتن به مهمونا خوش امد بگن که یهو......
اگه فکر کردین الان به خوبی خوشی زندگی میکنن هه اشتباه فکر کردین😂😂
قشنگای من حمایتا کمه برای همین شر میزارممم
۱۵ لایک
۱۲ کامنت😘
۴.۳k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.