رمان عاشقم باش 🫀🙃 پارات 16
یک ساعت سر چرا رو کاناپه خوابیدی دعوا کردیم و
دیانا،،نمیای صبحانه
من،،تو برو الان میام
دیانا،،باشه
صبحانه خوردیم و ساعت 1بعد از ظهر بود
ناهار خوردیم و رفتیم خونه مامانم
من،،مامان
مادر ارسلان،،سلام پسرم
دیانا،،سلام خاله
م ار،،،سلام خاله جون خوبی بشین من برم چایی بیارم
من،،نه مامان زحمت نکش
م ا،،،چیزی شدهه؟؟
دیانا،،،اممم چیزه
من،،دیانا من میگم الان نگو (در گوش دیانا گفت)
نویسنده:چند وقتی دیانا حامله و نمیدونن چجوری به پدر مادرشون بگن
من،،ببین مامان دیانا چند وقته که حامله و ما نمیدونیم چجوری بگیم. دیانا هم هنوز به مادر پدرش نگفته
م ا،،چرا خجالت میکشید مبارکه پسرم 😘😘
من،،مرسی مامان ما اومدیم اینو بگیم و بریم خونه مامان دیانا و به اونا هم بگیم
م ا،،باشه بازم اینجا بیاین
من،،چشم خداحافظ
ما رفتیم خونه مامان دیانا دیانا به مامانش گفت
مامان دیانا،،واییی مبارکه دختره قشنگم مبارکه داماده گلم داری بالا خره پدر میشی
من،،یک خجالت کشیدم
دیانا،،مامان شانتی کوو
مادر دیانا،،شانتی تو اتاقشه اگه میخوای ببر خونه خودت
دیانا،،عالی میشه ارسلان میزاری بیارم
توضیحات نویسنده،،ارسلان از سگ بدش میاد و خوشش نمیاد خراب کاری میکنه
ارسلان،،میزارم تو قوسش باید باشه
دیانا،،اینجوری نمیخوام پیش خودت باشه مامان
من،،😤باشه بیارش
دلم نیومد دله دیانا رو میشکوندم هم براش خوب نبود و خوب شانتی هم مثل بچم میدونم و خراب کاری میکنه😩🙃🙃
دیانا،،مرسی مرسی مرسی دیانا منو تا کمرم بغل کرد و یک اخ گفت
من،،اروم تر
دیانا،باچه
رفتیم خونه دیانا مشغول بازی کردن با شانتی بود منم برم تو گوشی بود منم رفتم پیشش
شانتی رو گرفتم بغلم
دستمو یک گاز یواش گرفت
من،،اخ
دیانا،،چی شد ارسلان
من،،شانتی گاز گرفت
دیانا،،عه شانتی نباید باباتون اذیت کنی
من،،چی دوباره بگو
دیانا،،باباتو
من،،من یک توله سگ نمیخوام یک دختر میخوام
کلی باهم جرو بحث کردیم
دیانا،،به شانتی میگی توله دیگه باهات قهرم
ارسلان منو از پشت بغل کرد و گفت
قربون قهر کردند شم شانتی هم دوست دارم
و هم مادر بچه رو دوست دارم
(مادر بچه یعنی دیانا)
دیانا،،واقعا
من،،بله عشقم
دیدین یهویی میام رمان میزارم
🥴🥴🥴
رمان بعد بعدن انشالله اگه بیرون نرفتم میزارم😤🥴🥴
دیانا،،نمیای صبحانه
من،،تو برو الان میام
دیانا،،باشه
صبحانه خوردیم و ساعت 1بعد از ظهر بود
ناهار خوردیم و رفتیم خونه مامانم
من،،مامان
مادر ارسلان،،سلام پسرم
دیانا،،سلام خاله
م ار،،،سلام خاله جون خوبی بشین من برم چایی بیارم
من،،نه مامان زحمت نکش
م ا،،،چیزی شدهه؟؟
دیانا،،،اممم چیزه
من،،دیانا من میگم الان نگو (در گوش دیانا گفت)
نویسنده:چند وقتی دیانا حامله و نمیدونن چجوری به پدر مادرشون بگن
من،،ببین مامان دیانا چند وقته که حامله و ما نمیدونیم چجوری بگیم. دیانا هم هنوز به مادر پدرش نگفته
م ا،،چرا خجالت میکشید مبارکه پسرم 😘😘
من،،مرسی مامان ما اومدیم اینو بگیم و بریم خونه مامان دیانا و به اونا هم بگیم
م ا،،باشه بازم اینجا بیاین
من،،چشم خداحافظ
ما رفتیم خونه مامان دیانا دیانا به مامانش گفت
مامان دیانا،،واییی مبارکه دختره قشنگم مبارکه داماده گلم داری بالا خره پدر میشی
من،،یک خجالت کشیدم
دیانا،،مامان شانتی کوو
مادر دیانا،،شانتی تو اتاقشه اگه میخوای ببر خونه خودت
دیانا،،عالی میشه ارسلان میزاری بیارم
توضیحات نویسنده،،ارسلان از سگ بدش میاد و خوشش نمیاد خراب کاری میکنه
ارسلان،،میزارم تو قوسش باید باشه
دیانا،،اینجوری نمیخوام پیش خودت باشه مامان
من،،😤باشه بیارش
دلم نیومد دله دیانا رو میشکوندم هم براش خوب نبود و خوب شانتی هم مثل بچم میدونم و خراب کاری میکنه😩🙃🙃
دیانا،،مرسی مرسی مرسی دیانا منو تا کمرم بغل کرد و یک اخ گفت
من،،اروم تر
دیانا،باچه
رفتیم خونه دیانا مشغول بازی کردن با شانتی بود منم برم تو گوشی بود منم رفتم پیشش
شانتی رو گرفتم بغلم
دستمو یک گاز یواش گرفت
من،،اخ
دیانا،،چی شد ارسلان
من،،شانتی گاز گرفت
دیانا،،عه شانتی نباید باباتون اذیت کنی
من،،چی دوباره بگو
دیانا،،باباتو
من،،من یک توله سگ نمیخوام یک دختر میخوام
کلی باهم جرو بحث کردیم
دیانا،،به شانتی میگی توله دیگه باهات قهرم
ارسلان منو از پشت بغل کرد و گفت
قربون قهر کردند شم شانتی هم دوست دارم
و هم مادر بچه رو دوست دارم
(مادر بچه یعنی دیانا)
دیانا،،واقعا
من،،بله عشقم
دیدین یهویی میام رمان میزارم
🥴🥴🥴
رمان بعد بعدن انشالله اگه بیرون نرفتم میزارم😤🥴🥴
۴۰.۱k
۰۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.