فیک: my mission
فیک: my mission
پارت:39
..................................................
کره شمالی عمارت/
تهیونگ: سویونگ ؟!
جنی: ها.. آره..
تهیونگ: هنوز نرفته ؟!
جنی: فک نکنم..
همین که جنی این حرف رو زد تهیونگ سریع به سمت در حمله ور شد و درو باز کرد و شروع کرد به صدا کردن سویونگ
تهیونگ: سویونگ سویونگ!*داد*
سویونگ که میخواست سوار موتورش بشه با دیدن تهیونگ منصرف شد..
تهیونگ به سمت سویونگ دوید و بغلش کرد..
تهیونگ: سویونگا دلم برات تنگ شده بود..
...
جنی ویو: سویونگ! وایسا لقب سوآه سویونگ بود و داخل مشخصات خواهر تهیونگ اسمش سویونگ بود!
جنی: سوآه! *داد*
لیسا: چی شده سوآه کیه؟!
جیسو: اینجا چخبره؟!
جین: هی چی شده ؟!
جنی بدون اینکه جواب هیچ کدوم از سوالارو بده سریع از عمارت خارج شد و به سمت تهیونگ و سویونگ رفت..
جنی: سویونگ!
سویونگ: اوپا*بغض*
تهیونگ: پیدات کردم دیگه هیچ وقت ولت نمی کنم!
جنی: سوآه!*بغض*
سویونگ: اونی*بغض*
سویونگ و جنی همو بغل کردن.. بقیه اعضا هم اومدن بیرون.. اما هیچی نمیفهمدین که اینجا چخبره.. فقط به تهیونگ و جنی زل زده بودن.. که هردو انگار گنجی که چندساله دنبالشن رو پیدا کردن.. این اولین باری بود که ببین رییساشون دارن گریه می کنن..
جیمین جلوتر رفت..
جیمین: میشه بگید چخبره ؟!
جنی: جیمین.. سویونگ از امروز پیش ما میمونه!
سویونگ: اونی.. باید برم..
جنی: چرا؟!
تهیونگ: منظورت چیه! من نمیذارم بری تازه پیدات کردم!
سویونگ درحالی که سمت موتورش میرفت شروع کرد به حرف زدن
سویونگ: ببخشید.. ولی باید برم دیرم شده..
دوباره برمیگردم!
جنی: سویونگ وایسا!
سویونگ بدون توجه به التماس های جنی و تهیونگ سوار موتورش شد و رفت!
جنی: همش تقصیر تویه*داد*
تهیونگ: اگر تو نبودی من هیچ وقت سویونگمو ازدست نمیدادم! *داد*
جنی: اینبار هیچکس نمیتونه تورو از دستم نجات بده! قول میدم با دستای خودم خفه ت کنم!
تهیونگ: مطمئنی؟!*پوزخند*
جیسو: میشه بس کنید؟!
جنی: نه جیسو یا امروز یا هرگز!
رزی: دیونه این؟! ما برای مأموریت اومدیم!
لیسا: مسخره ست... حس میکنم گیر دوتا بچه افتادم!
کوک: خب.. من حرفی ندارم میرم تو گشنمه*ایشون رفتن*
جین: تهیونگ جنی بیاین تو...
تهیونگ بدون توجه به حرف جین دست های جنی رو گرفت و به پشت عمارت رفتن..
جیسو: من دیگه خسته شدم! حوصله بحث ندارم بریم تو....
کانگ هی: غذا حاضره...
همه رفتم داخل و آخرین نفر هم لیسا.. دررو قفل کرد..و کلید رو انداخت تو جیبش
لیسا: اینم یه تنبیه!
....
جنی: چیه چی میخوای؟!
تهیونگ: بیا یه کاری انجام بدیم!
جنی: چی ؟!
تهیونگ: یه شرط بندی!
جنی: خب چجوری آقای کیم!
تهیونگ: ماموریت بعدی! مطمئنم باید ینفرم شده بکشیم! هرکدوم اون شخص رو کشت برندس اگر تو بردی دیگه دست از سرت برمیدارم... و شرکتت هم مال خودت!
جنی: او .. و اگر تو بردی که نمیبری!
تهیونگ:......
پارت:39
..................................................
کره شمالی عمارت/
تهیونگ: سویونگ ؟!
جنی: ها.. آره..
تهیونگ: هنوز نرفته ؟!
جنی: فک نکنم..
همین که جنی این حرف رو زد تهیونگ سریع به سمت در حمله ور شد و درو باز کرد و شروع کرد به صدا کردن سویونگ
تهیونگ: سویونگ سویونگ!*داد*
سویونگ که میخواست سوار موتورش بشه با دیدن تهیونگ منصرف شد..
تهیونگ به سمت سویونگ دوید و بغلش کرد..
تهیونگ: سویونگا دلم برات تنگ شده بود..
...
جنی ویو: سویونگ! وایسا لقب سوآه سویونگ بود و داخل مشخصات خواهر تهیونگ اسمش سویونگ بود!
جنی: سوآه! *داد*
لیسا: چی شده سوآه کیه؟!
جیسو: اینجا چخبره؟!
جین: هی چی شده ؟!
جنی بدون اینکه جواب هیچ کدوم از سوالارو بده سریع از عمارت خارج شد و به سمت تهیونگ و سویونگ رفت..
جنی: سویونگ!
سویونگ: اوپا*بغض*
تهیونگ: پیدات کردم دیگه هیچ وقت ولت نمی کنم!
جنی: سوآه!*بغض*
سویونگ: اونی*بغض*
سویونگ و جنی همو بغل کردن.. بقیه اعضا هم اومدن بیرون.. اما هیچی نمیفهمدین که اینجا چخبره.. فقط به تهیونگ و جنی زل زده بودن.. که هردو انگار گنجی که چندساله دنبالشن رو پیدا کردن.. این اولین باری بود که ببین رییساشون دارن گریه می کنن..
جیمین جلوتر رفت..
جیمین: میشه بگید چخبره ؟!
جنی: جیمین.. سویونگ از امروز پیش ما میمونه!
سویونگ: اونی.. باید برم..
جنی: چرا؟!
تهیونگ: منظورت چیه! من نمیذارم بری تازه پیدات کردم!
سویونگ درحالی که سمت موتورش میرفت شروع کرد به حرف زدن
سویونگ: ببخشید.. ولی باید برم دیرم شده..
دوباره برمیگردم!
جنی: سویونگ وایسا!
سویونگ بدون توجه به التماس های جنی و تهیونگ سوار موتورش شد و رفت!
جنی: همش تقصیر تویه*داد*
تهیونگ: اگر تو نبودی من هیچ وقت سویونگمو ازدست نمیدادم! *داد*
جنی: اینبار هیچکس نمیتونه تورو از دستم نجات بده! قول میدم با دستای خودم خفه ت کنم!
تهیونگ: مطمئنی؟!*پوزخند*
جیسو: میشه بس کنید؟!
جنی: نه جیسو یا امروز یا هرگز!
رزی: دیونه این؟! ما برای مأموریت اومدیم!
لیسا: مسخره ست... حس میکنم گیر دوتا بچه افتادم!
کوک: خب.. من حرفی ندارم میرم تو گشنمه*ایشون رفتن*
جین: تهیونگ جنی بیاین تو...
تهیونگ بدون توجه به حرف جین دست های جنی رو گرفت و به پشت عمارت رفتن..
جیسو: من دیگه خسته شدم! حوصله بحث ندارم بریم تو....
کانگ هی: غذا حاضره...
همه رفتم داخل و آخرین نفر هم لیسا.. دررو قفل کرد..و کلید رو انداخت تو جیبش
لیسا: اینم یه تنبیه!
....
جنی: چیه چی میخوای؟!
تهیونگ: بیا یه کاری انجام بدیم!
جنی: چی ؟!
تهیونگ: یه شرط بندی!
جنی: خب چجوری آقای کیم!
تهیونگ: ماموریت بعدی! مطمئنم باید ینفرم شده بکشیم! هرکدوم اون شخص رو کشت برندس اگر تو بردی دیگه دست از سرت برمیدارم... و شرکتت هم مال خودت!
جنی: او .. و اگر تو بردی که نمیبری!
تهیونگ:......
۵.۴k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.