half brother part : 4
جونگسو به سرعت به سمت پله ها رفت و با انگشت اشاره ش او را نشانه گرفت: = این دری وری ها رو تموم کن جونگکوک تو به سارا اون طور که شایسته ست سلام میکنی
جونگکوک همان طور که از پله ها بالا می رفت با صدایی مصنوعی و بی تفاوت تکرار کرد : _ سلام به سارا اون طور که شایسته است
مادرم دستش را روی شانه جونگسو گذاشت
÷ اشکال نداره کم کم عادت میکنه بذار تنها باشه از اون سر کشور به این سرش اومدن نمیتونه راحت باشه اون هنوز من رو نمیشناسه، فقط کمی نگرانه
=یه حروم زاده گستاخ کوچولو چیزیه که اون هست
وای باید میگفتم که صرف نظر این که جونگکوک چقدر بد رفتار کرده بود از این که میشنیدم جونگسو چه قدر درباره پسرش بد حرف میزنه غافلگیر شده بودم ناپدری
من هرگز تا به حال چنین حرف هایی به من نزده بود هر چند من هرگز کاری نکرده بودم که سزاوارش باشم ولی جونگکوک یک عوضی گستاخ بود.
اون شب جونگکوک پشت درهای بسته اتاقش موند جونگسو یک بار به اتاقش رفت و من صدای بحث کردنشون رو شنیدم ولی من و مامانم تصمیم گرفتیم بذاریم در موردش با هم صحبت کنن و خودمون رو از هر چیزی که بینشون میگذشت بیرون نگه داریم.
سر راهم به اتاق خوابم نتونستم خودمو کنترل کنم و در راهرو نایستم و به در بسته اتاق خواب جونگکوک زل نزنم کنجکاو بودم که این غریبگی کردنش با ما نشون دهنده این بود که این یک سال چطور میگذشت یا او اصلاً یک سال را در اینجا میماند یا نه
برای این که دندون هام رو مسواک بزنم در حمام را باز کردم و با دیدن جونگکوک که داشت بدن خیس از دوشی که گرفته بود رو خشک میکرد از جا پریدم. بخار و بوی صابون مردانه هوا رو پر کرده بود و معلوم نیست به چه دلیلی به جای اینکه فرار کنم خشکم زد؛ از اون اعصاب خردکن تر این بود که به جای این که خودشو با حوله بپوشونه اجازه داد حوله اش بی ادبانه روی زمین بیفته دهانم باز ماند.
چشمانم برای چند لحظه قبل از این که به دو خالکوبی به رنگ سبز شبدری روی سینه ش و بعد خالکوبی بزرگی که دستش رو کاملاً مثل یک آستین پوشانده بود. سفر کنه میخ پایین تنه ش شد.
سینه اش خیس بود و از اون آب میچکید نوک سینه چپش سوراخ شده و حلقه داشت؛ لحظه ای که چشمام روی صورتش ،نشست یک پوزخند شیطانی رو اونجا دیدم سعی کردم حرف بزنم ولی کلمات از دهانم خارج نمی شدن
بالاخره سرم رو چرخوندم و گفتم
+ وای.... وای خدای من.... من... من بهتره... برم
همین که برگشتم تا از در بیرون برم صداش من را در راه متوقف کرد
سلام به گل های خوشگلم اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون
جونگکوک همان طور که از پله ها بالا می رفت با صدایی مصنوعی و بی تفاوت تکرار کرد : _ سلام به سارا اون طور که شایسته است
مادرم دستش را روی شانه جونگسو گذاشت
÷ اشکال نداره کم کم عادت میکنه بذار تنها باشه از اون سر کشور به این سرش اومدن نمیتونه راحت باشه اون هنوز من رو نمیشناسه، فقط کمی نگرانه
=یه حروم زاده گستاخ کوچولو چیزیه که اون هست
وای باید میگفتم که صرف نظر این که جونگکوک چقدر بد رفتار کرده بود از این که میشنیدم جونگسو چه قدر درباره پسرش بد حرف میزنه غافلگیر شده بودم ناپدری
من هرگز تا به حال چنین حرف هایی به من نزده بود هر چند من هرگز کاری نکرده بودم که سزاوارش باشم ولی جونگکوک یک عوضی گستاخ بود.
اون شب جونگکوک پشت درهای بسته اتاقش موند جونگسو یک بار به اتاقش رفت و من صدای بحث کردنشون رو شنیدم ولی من و مامانم تصمیم گرفتیم بذاریم در موردش با هم صحبت کنن و خودمون رو از هر چیزی که بینشون میگذشت بیرون نگه داریم.
سر راهم به اتاق خوابم نتونستم خودمو کنترل کنم و در راهرو نایستم و به در بسته اتاق خواب جونگکوک زل نزنم کنجکاو بودم که این غریبگی کردنش با ما نشون دهنده این بود که این یک سال چطور میگذشت یا او اصلاً یک سال را در اینجا میماند یا نه
برای این که دندون هام رو مسواک بزنم در حمام را باز کردم و با دیدن جونگکوک که داشت بدن خیس از دوشی که گرفته بود رو خشک میکرد از جا پریدم. بخار و بوی صابون مردانه هوا رو پر کرده بود و معلوم نیست به چه دلیلی به جای اینکه فرار کنم خشکم زد؛ از اون اعصاب خردکن تر این بود که به جای این که خودشو با حوله بپوشونه اجازه داد حوله اش بی ادبانه روی زمین بیفته دهانم باز ماند.
چشمانم برای چند لحظه قبل از این که به دو خالکوبی به رنگ سبز شبدری روی سینه ش و بعد خالکوبی بزرگی که دستش رو کاملاً مثل یک آستین پوشانده بود. سفر کنه میخ پایین تنه ش شد.
سینه اش خیس بود و از اون آب میچکید نوک سینه چپش سوراخ شده و حلقه داشت؛ لحظه ای که چشمام روی صورتش ،نشست یک پوزخند شیطانی رو اونجا دیدم سعی کردم حرف بزنم ولی کلمات از دهانم خارج نمی شدن
بالاخره سرم رو چرخوندم و گفتم
+ وای.... وای خدای من.... من... من بهتره... برم
همین که برگشتم تا از در بیرون برم صداش من را در راه متوقف کرد
سلام به گل های خوشگلم اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون
۲۶۸
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.