پناه می برم از شرّ شهر بی تو به غربت
🌱🍒نمی توانم از اين بغض بی اراده بگويم
که با سواره چه حرفی منِ پياده بگويم؟
به آن که در دلش آبی تکان نخورده، چگونه
از آتشی که نگاهت به جا نهاده بگويم؟
چه سود اگر که هوای تو را نداشته باشد؟
سرم کم از بدنم باد اگر زياده بگويم
نه طاقتي که از آن چشم تيره، دست بدارم
نه فرصتی که از اين حال دست داده بگويم
پناه می برم از شرّ شهر بی تو به غربت
به گوشه ای که غمم را به گوش جاده بگويم
چه سخت منزوی ام کرده است عشق تو، بشنو:
"دلم گرفته برايت، سليس و ساده بگويم"🌱🍒
سجاد رشيدی پور
که با سواره چه حرفی منِ پياده بگويم؟
به آن که در دلش آبی تکان نخورده، چگونه
از آتشی که نگاهت به جا نهاده بگويم؟
چه سود اگر که هوای تو را نداشته باشد؟
سرم کم از بدنم باد اگر زياده بگويم
نه طاقتي که از آن چشم تيره، دست بدارم
نه فرصتی که از اين حال دست داده بگويم
پناه می برم از شرّ شهر بی تو به غربت
به گوشه ای که غمم را به گوش جاده بگويم
چه سخت منزوی ام کرده است عشق تو، بشنو:
"دلم گرفته برايت، سليس و ساده بگويم"🌱🍒
سجاد رشيدی پور
۸.۹k
۲۲ مهر ۱۴۰۲