میخواهم در این متن ساده بتوانم لااقل مقداری از حس های سرک
میخواهم در این متن ساده بتوانم لااقل مقداری از حس های سرکش قلبم را وصف دهم . . .
دوستت دارم اندازه ی ستاره های اسمان شب اندازه موج های اقیانوس نا آرام چشمت اندازهی ابرهای اسمان آبی انقدر دوستت دارم که حتی نمیتوانی تصور کنی ، فقط میخواهم این حس سرکش را برایت توضیح دهم ، نه راحت نیستم اینگونه بناممش
" حس سرکش " نه قشنگ نیست ، دوست داشتن ؟ عشق ؟ نه کافی نیست ، پرستیدنت شاید بتواند کمی از احساساتم را به تو بفهماند ، انقدر دوستت دارم که به باد گفتم نیاید که تورا ببرد اخر تو چیز کمی نیستی تو حاصل آرزو های منی ، تو آن ستارهی ثابت در اسمان شب منی که هرشب از بیرون پنجرهی اتاقم به او خیره میشوم با این گمان که یک ستاره در کهکشان برای ماست یک ستاره به نام من و تو ، دوست دارم به اندازهی شب هایی که از نداشتنت زجر کشیدم، به تو میرسم مکث میکنم انگار در زیباییات چیزی جا گذاشتهام مثلا در صدایت ارامش یا در چشمانت زندگی ، میترسم روزی ماه حسودیش شود از اینکه هرشب برایش از تو میگویم میدانم خیلی دوریم ولی هیچکس به اندازهی تو به قلبم نزدیک نیست تنهایی خیلی به ادمیزاد میآموزد پادشاه تو هیچوقت نرو بگذار من نادان بمانم .
نمیدانم چه کنم که بهت بفهمانم که چه قدر از داشتنت خوشحالم .
تو در حیرت آرامش دریای شب ، من در حیرت آرامش دریای چشمانت تو خیره به ستارگان شب من خیره به درخشش چشمانت ، اما من نگاه کردن در چشمانت را میخواهم ، اما من قدم زدن زیر باران با تو را میخواهم ، اما من در آغوشت خوابیدن را میخواهم ،
تو آمدی و من فهمیدم تا استخوان به کسی مبتلا بودن یعنی چه..
@ستایش'م
دوستت دارم اندازه ی ستاره های اسمان شب اندازه موج های اقیانوس نا آرام چشمت اندازهی ابرهای اسمان آبی انقدر دوستت دارم که حتی نمیتوانی تصور کنی ، فقط میخواهم این حس سرکش را برایت توضیح دهم ، نه راحت نیستم اینگونه بناممش
" حس سرکش " نه قشنگ نیست ، دوست داشتن ؟ عشق ؟ نه کافی نیست ، پرستیدنت شاید بتواند کمی از احساساتم را به تو بفهماند ، انقدر دوستت دارم که به باد گفتم نیاید که تورا ببرد اخر تو چیز کمی نیستی تو حاصل آرزو های منی ، تو آن ستارهی ثابت در اسمان شب منی که هرشب از بیرون پنجرهی اتاقم به او خیره میشوم با این گمان که یک ستاره در کهکشان برای ماست یک ستاره به نام من و تو ، دوست دارم به اندازهی شب هایی که از نداشتنت زجر کشیدم، به تو میرسم مکث میکنم انگار در زیباییات چیزی جا گذاشتهام مثلا در صدایت ارامش یا در چشمانت زندگی ، میترسم روزی ماه حسودیش شود از اینکه هرشب برایش از تو میگویم میدانم خیلی دوریم ولی هیچکس به اندازهی تو به قلبم نزدیک نیست تنهایی خیلی به ادمیزاد میآموزد پادشاه تو هیچوقت نرو بگذار من نادان بمانم .
نمیدانم چه کنم که بهت بفهمانم که چه قدر از داشتنت خوشحالم .
تو در حیرت آرامش دریای شب ، من در حیرت آرامش دریای چشمانت تو خیره به ستارگان شب من خیره به درخشش چشمانت ، اما من نگاه کردن در چشمانت را میخواهم ، اما من قدم زدن زیر باران با تو را میخواهم ، اما من در آغوشت خوابیدن را میخواهم ،
تو آمدی و من فهمیدم تا استخوان به کسی مبتلا بودن یعنی چه..
@ستایش'م
۴۹۷
۰۲ آبان ۱۴۰۳