شاهزاده

پارت 6
به پنجره نگا کردم که دیدم هم چیش مشکی بود میخواستم جیغ برنم که تهیونگ جلو دهنم رو گرفت
سریع رفتم تو بغلش
هه یانگ: تهیونگ او.. اون خوشه من میترسم
تهیونگ کمی از موهامو نوازش کرد
تهیونگ: اروم باس همچی درست میشه
تهیونگ نگاش می کرد اون ی چیزی رو بالای الاچیق تو باغ گذاشت و ی نگاه به پنجره کرد و رفت
تهیونگ: ی جیزی گذاشت رو الاجیق ولی اگر الان بریم ببینیم چیه خطرناکه بزار فردا صبح
هه یانگ سرشو تکون داد و رفتم خوابیدن
ویو روز بعد
هه یانگ هه یانک پاشوووووووووووو
هه یانگ: ها پاشدم چشم بندو که برداشتم دیدم ی نفر پیشم خواب ی جیغ خفیف کشیدم بعد فهمیدم این شوهرمه تهیونگ
تهیونگ: مرگ چته الان دو یه ساله باهم ازدواح کردیم نمیخوای به بودنم عادت بلا یلا پاسو بریم صبحانه الان ته یانگ منتظرمونه
و ی بوسه خفیف رو لبای هه یانگ کرد و پاشد
بعد از صبحانه هر دو دستا همو گرفتیم و رفتیم تو باغ رسیدیم به الچیغ تهیونگ کمی رفت بالا و ی نامه اورد پایین نامه رو که باز کرد من از شدت تعجب سر گیجه گرفتم و ففط دیدم که تهیونگ با دستش کمرم رو گرفت که نیوفتم
☆چه چیزی ممکنه هه یانک تو اون نامه دیده که انقدر حالش بد شده
جواب این سوال را در پارت بعد میفهمید
شرط پارت بعد
7 لایک
6 کامنت
حمایت کن کیوتیـــــ♡♡