ادامه....
ادامه....
#تکپارتی_شوگا
ات:ش....شوگا
شوگا:چیشده ات چرا نفس نفس میزنی؟
ات:بیا جاییکه میگم منو گروگان گرفتن لطفا
شوگا:بگو
ات:......
شوگا:اومدم.
گوشیو قطع کردم
ات:خب چراغارو خاموش کنید!
لیا به سمت پریز رفتوچراغارو خاموش کرد
نشستیم و منتظر موندیم
که بعد از سااااال ها صدای مستر شوگا اومد
شوگا:اتتتتت کجاییییییییی؟
حرفی نزدیم
صدای قدماش که نزدیک تر شد
چراغارو باز کردیم
کع بادیدن شوگا که صورتش رفته بود تو کیک تعجب وار خندیدم!
همه زدن زیر خنده
و شوگا با خشم بهم نگاه میکرد و بله میدونستم منو میکشه ولی باز هم کاری نکردیم و تولدشو گفتیم
ات:تولدت مبارک ای همه ی زندگیم!(با خوشحالی)
یهو لبخند جای خشم تو صورتشو گرفت!
شوگا:ت...تو یادت بود؟
ات:مگه میش تولد تو یادم نباشه؟
شوگا:من فک میکردم یادت رفته برای همین به روت نیاوردم
رفتم جلو و اروم ل//ب//اشو بو//سیدم
ات:یادت باشه منو تو یه روح تو دو جسمیم ینی هیچ وقت هیچ چیزت یادم نمیره!
لبخندی زد
که همه برامون دست زدن
یه دستمال برداشتم و صورتشو پاک کردم(اینا از نامجون دستو پا چلفتی تر در اومدن😂💔)
بعد رفتیمو کلی خوشگذرونی کردیم
نوبت به کادو ها رسید هر کس یه چیزی بهش داد
مطمئن بودم کادوی من خوشحال ترش میکنه!
نوبت به من که رسید یع پاکت بهش دادم
همه:باز کن باز کن(انگار بچه کوچولویه😐😂)
بازش که کرد پوکر بهم نگاه کرد!
اول کاغذوبرداشت و خوند بعد کفش های نینی سایز و بعد تست بارداری رو!
شوگا:من.....م....من دارم بابامیشم؟
لبخندی زدم
ات:ارع
بعد نگاه عمیقی بهش کردم
ات:انگار که خوشحال نیستی!
شوگا:خوشحال نیستم؟
منو تو بغلش گرفتو تو هوا چرخوند
شوگا:این بهترین هدیه ای بود که بهم دادی عشقم!
ات:واییی شوگا بزارم زمین برا بچه ضرر داره!
گذاشتم زمین
شوگا:هیهی ببخشید!
یهو نگاهم به لیا افتاد
بله داشت با یه پسر لاس میزد
ات:هوی لیا زیاد لاس نزن خودتم میدونی تا اخر عمرت سینگل به گوری
لیا:زر نزن این نیمه ی گمشده ی یه تیکه از قلبمه
ات:نکشیمون بابا!
بعد تولد به خونه رفتیم
(خب دیگ بعد صاحب یه پسر کوچولو به اسم یونگ هو شدن و به خوبی و خوشی زندگی کردن)
#پایان🍷📿
#تکپارتی_شوگا
ات:ش....شوگا
شوگا:چیشده ات چرا نفس نفس میزنی؟
ات:بیا جاییکه میگم منو گروگان گرفتن لطفا
شوگا:بگو
ات:......
شوگا:اومدم.
گوشیو قطع کردم
ات:خب چراغارو خاموش کنید!
لیا به سمت پریز رفتوچراغارو خاموش کرد
نشستیم و منتظر موندیم
که بعد از سااااال ها صدای مستر شوگا اومد
شوگا:اتتتتت کجاییییییییی؟
حرفی نزدیم
صدای قدماش که نزدیک تر شد
چراغارو باز کردیم
کع بادیدن شوگا که صورتش رفته بود تو کیک تعجب وار خندیدم!
همه زدن زیر خنده
و شوگا با خشم بهم نگاه میکرد و بله میدونستم منو میکشه ولی باز هم کاری نکردیم و تولدشو گفتیم
ات:تولدت مبارک ای همه ی زندگیم!(با خوشحالی)
یهو لبخند جای خشم تو صورتشو گرفت!
شوگا:ت...تو یادت بود؟
ات:مگه میش تولد تو یادم نباشه؟
شوگا:من فک میکردم یادت رفته برای همین به روت نیاوردم
رفتم جلو و اروم ل//ب//اشو بو//سیدم
ات:یادت باشه منو تو یه روح تو دو جسمیم ینی هیچ وقت هیچ چیزت یادم نمیره!
لبخندی زد
که همه برامون دست زدن
یه دستمال برداشتم و صورتشو پاک کردم(اینا از نامجون دستو پا چلفتی تر در اومدن😂💔)
بعد رفتیمو کلی خوشگذرونی کردیم
نوبت به کادو ها رسید هر کس یه چیزی بهش داد
مطمئن بودم کادوی من خوشحال ترش میکنه!
نوبت به من که رسید یع پاکت بهش دادم
همه:باز کن باز کن(انگار بچه کوچولویه😐😂)
بازش که کرد پوکر بهم نگاه کرد!
اول کاغذوبرداشت و خوند بعد کفش های نینی سایز و بعد تست بارداری رو!
شوگا:من.....م....من دارم بابامیشم؟
لبخندی زدم
ات:ارع
بعد نگاه عمیقی بهش کردم
ات:انگار که خوشحال نیستی!
شوگا:خوشحال نیستم؟
منو تو بغلش گرفتو تو هوا چرخوند
شوگا:این بهترین هدیه ای بود که بهم دادی عشقم!
ات:واییی شوگا بزارم زمین برا بچه ضرر داره!
گذاشتم زمین
شوگا:هیهی ببخشید!
یهو نگاهم به لیا افتاد
بله داشت با یه پسر لاس میزد
ات:هوی لیا زیاد لاس نزن خودتم میدونی تا اخر عمرت سینگل به گوری
لیا:زر نزن این نیمه ی گمشده ی یه تیکه از قلبمه
ات:نکشیمون بابا!
بعد تولد به خونه رفتیم
(خب دیگ بعد صاحب یه پسر کوچولو به اسم یونگ هو شدن و به خوبی و خوشی زندگی کردن)
#پایان🍷📿
۱۸.۵k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.