از داستان خوشتون اومد؟
پارت ۲
دیگه نتونستی جلوی خودتو بگیری و از توی جمعیت اومدی بیرون هلش دادی اونطرف به طوری خودت ام روش افتاده بودی همه چپ چپ بهتون نگاه میکردن حتی اون تا وقتی که بالا رو دید و فهمد موضوع چیه همون لحظه نور افکن پرت شد زمین و داغون شد یه تیکه شیشه هم رفت تو دست تو همه خیلی نگران بودن و تو دستت داشت تیر میکشید تا اینکه تهیونگ میگه:اینجوری نمیشه بعد بلندت میکنه و میبرتت توی آمبولانس تا دکتر ها دستت رو چک کنن داشتی گریه میکردی و روی اون تکیه کرده بودی یهو دکتر گفت...............
دیگه نتونستی جلوی خودتو بگیری و از توی جمعیت اومدی بیرون هلش دادی اونطرف به طوری خودت ام روش افتاده بودی همه چپ چپ بهتون نگاه میکردن حتی اون تا وقتی که بالا رو دید و فهمد موضوع چیه همون لحظه نور افکن پرت شد زمین و داغون شد یه تیکه شیشه هم رفت تو دست تو همه خیلی نگران بودن و تو دستت داشت تیر میکشید تا اینکه تهیونگ میگه:اینجوری نمیشه بعد بلندت میکنه و میبرتت توی آمبولانس تا دکتر ها دستت رو چک کنن داشتی گریه میکردی و روی اون تکیه کرده بودی یهو دکتر گفت...............
۳.۳k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱