٭خونـِ خُوشگِل مَن! -پارت31-
(گوشهی سمت چپ نزدیک به بیرون یه آلاچیق بود
همون طرف گلهای رز قرمز رو به شکل مستطیل کاشته بودن و توی مستطیل سبزه ها بلندتر بودن و البته وسط سبزهها سنگفرش شده بود تا یه حیاط دیگه و انتهای حیاط اصلی یعنی چسبیده به دیوار یه آبنما قشنگتر این که برکه درست کرده قرار داشت
کنار آبنما و برکه ایوونی بود که دوتا پله میخورد و یه تخت سمت راستش بود و سمت چپش که میشد وسط حیاط در ورودی ساختمون بود..
گوشهی سمت راست رو انواعواقسام گل کاشته بودن و از آبنما تا روبهروی در ورودی اون حیاط و انتهای دیوار سنگفرش شده بود که گلکاریها رو از بخش دیگه که درخت اونجا بود جدا کرده بود
اطراف درخت هم دوصندلی و یهمیز بود و یه تاب هم از شاخهی درخت آویزون بود که سئویون روی اون نشسته بود
رفتم سمت درخت به نظر میومد با بقیه درختا یه فرق اساسی داره)
س.ی:قصد نداری که بهش دست بزنی؟!
من:چرا نباید بهش دست بزنم؟!:/
س.ی:(با چشماش به پایین پاهام شاره کرد)اون تابلو رو ندیدی؟!
(سرمو اوردم پایین که یه تابلو کوچولو دیدم پس نشستم تا بخونمش
”دست به این درخت بزنین دستتونو میشکنم!!😐🔪“)
من:برای توعه؟!
س.ی:اره
من:باور کن دیگه نهال نیستاا قرار نیست با لمس کردنش آسیب ببینه!
س.ی:وقتی یه دونه کوچولو بود مامانم ازش مراقبت کرده و بعد چهار سال به دست من سپردش پس برام مهم نیست که چقدم تنومند باشه چون مامانم گفت مراقبش باشم
من:نیاز به محبتم داره چرا نمیذاری بقیه دیگه هم بهش محبت کنن؟!
س.ی:کی گفته نمیذارم؟! فقط قبلش اجازه بگیرن
من:خب الان اجازس به درختتون نزدیک بشم؟!:/
س.ی:نه!
من: :||
(چیزی نگفتم راهمو کشیدمو رفتم سمت راهرویی که از گوشه حیاط به حیاط پشتی ختم میشد
اون حیاط پشتی از جنگل های ناشناخته هم بزرگتر بود!
گوشهی حیاط رود رد میشد و یه استخر و میز ناهار خوری داشت
کنار سمت راست انتهای راهرو یه ورودی دیگه داشت که سبزهها همچو ریسه ازش آویزون بودن
ریسه ها رو کنار زدم و..)
همون طرف گلهای رز قرمز رو به شکل مستطیل کاشته بودن و توی مستطیل سبزه ها بلندتر بودن و البته وسط سبزهها سنگفرش شده بود تا یه حیاط دیگه و انتهای حیاط اصلی یعنی چسبیده به دیوار یه آبنما قشنگتر این که برکه درست کرده قرار داشت
کنار آبنما و برکه ایوونی بود که دوتا پله میخورد و یه تخت سمت راستش بود و سمت چپش که میشد وسط حیاط در ورودی ساختمون بود..
گوشهی سمت راست رو انواعواقسام گل کاشته بودن و از آبنما تا روبهروی در ورودی اون حیاط و انتهای دیوار سنگفرش شده بود که گلکاریها رو از بخش دیگه که درخت اونجا بود جدا کرده بود
اطراف درخت هم دوصندلی و یهمیز بود و یه تاب هم از شاخهی درخت آویزون بود که سئویون روی اون نشسته بود
رفتم سمت درخت به نظر میومد با بقیه درختا یه فرق اساسی داره)
س.ی:قصد نداری که بهش دست بزنی؟!
من:چرا نباید بهش دست بزنم؟!:/
س.ی:(با چشماش به پایین پاهام شاره کرد)اون تابلو رو ندیدی؟!
(سرمو اوردم پایین که یه تابلو کوچولو دیدم پس نشستم تا بخونمش
”دست به این درخت بزنین دستتونو میشکنم!!😐🔪“)
من:برای توعه؟!
س.ی:اره
من:باور کن دیگه نهال نیستاا قرار نیست با لمس کردنش آسیب ببینه!
س.ی:وقتی یه دونه کوچولو بود مامانم ازش مراقبت کرده و بعد چهار سال به دست من سپردش پس برام مهم نیست که چقدم تنومند باشه چون مامانم گفت مراقبش باشم
من:نیاز به محبتم داره چرا نمیذاری بقیه دیگه هم بهش محبت کنن؟!
س.ی:کی گفته نمیذارم؟! فقط قبلش اجازه بگیرن
من:خب الان اجازس به درختتون نزدیک بشم؟!:/
س.ی:نه!
من: :||
(چیزی نگفتم راهمو کشیدمو رفتم سمت راهرویی که از گوشه حیاط به حیاط پشتی ختم میشد
اون حیاط پشتی از جنگل های ناشناخته هم بزرگتر بود!
گوشهی حیاط رود رد میشد و یه استخر و میز ناهار خوری داشت
کنار سمت راست انتهای راهرو یه ورودی دیگه داشت که سبزهها همچو ریسه ازش آویزون بودن
ریسه ها رو کنار زدم و..)
۵۱۳
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.