میخوام یه قصه بگم:
یکی بود یکی نبود؛
اینطوری شروع شد که داشت رد میشد، دیدم داره دلمو با خودش میبره،
بلند گفتم: ببخشید شما پرنده ای؟
وایساد و باخنده نگام کرد.
همونجا موندم و درخت شدم براش، از بس قشنگ میخندید...
اینطوری ادامه دادیم که صبح بهش فکر میکردم،
به دستهاش، به لبهاش، به دعواهامون، به آشتیامون، به ساعتهایی که بخشی از زندگیش میشدم،
بعدش ظهر براش مینوشتم و شب براش میفرستادم.
تموم روز یه لبخند بزرگ روی لبام بود و دستم برای مردم شهر رو شده بود که: این آدم درست و حسابی بوسیده شده...
اینطوری تموم شد که پاییز اومد، یه روز دیدم داره ساکشو میبنده.
گفتم کجا؟ گفت: پرنده ها پاییز بشه میرن دیگه.
گفتم درخت رو نمیبرن؟ گفت: نه بابا، درخت باید بمونه تا پیر بشه.
بعدش پر زد و رفت. قشنگ بود وقتی میرفت...
قصه تموم شد...
سفرت بخیر پرنده، گاهی از دور برای درختت یه بوسه بفرست، بدون درختت شاخه ی محبوب تورو به کسی نمیده، چون قلبش گرمه به اینکه دوباره وقت بهار برمیگردی.
قلب گرمم مثل دعای مادره، توی اوج بلا به دادت میرسه.
حالا که نیستی، یه اخم بزرگ روی صورتمه که پیش مردم شهر دستم رو کرده: این آدم چنان شکسته که غیرقابل تعمیره...
#حمید سلیمی
پ ن: وقتی به کسی مبتلا شدی، دیگه نامرئی میشی.
اینطوری شروع شد که داشت رد میشد، دیدم داره دلمو با خودش میبره،
بلند گفتم: ببخشید شما پرنده ای؟
وایساد و باخنده نگام کرد.
همونجا موندم و درخت شدم براش، از بس قشنگ میخندید...
اینطوری ادامه دادیم که صبح بهش فکر میکردم،
به دستهاش، به لبهاش، به دعواهامون، به آشتیامون، به ساعتهایی که بخشی از زندگیش میشدم،
بعدش ظهر براش مینوشتم و شب براش میفرستادم.
تموم روز یه لبخند بزرگ روی لبام بود و دستم برای مردم شهر رو شده بود که: این آدم درست و حسابی بوسیده شده...
اینطوری تموم شد که پاییز اومد، یه روز دیدم داره ساکشو میبنده.
گفتم کجا؟ گفت: پرنده ها پاییز بشه میرن دیگه.
گفتم درخت رو نمیبرن؟ گفت: نه بابا، درخت باید بمونه تا پیر بشه.
بعدش پر زد و رفت. قشنگ بود وقتی میرفت...
قصه تموم شد...
سفرت بخیر پرنده، گاهی از دور برای درختت یه بوسه بفرست، بدون درختت شاخه ی محبوب تورو به کسی نمیده، چون قلبش گرمه به اینکه دوباره وقت بهار برمیگردی.
قلب گرمم مثل دعای مادره، توی اوج بلا به دادت میرسه.
حالا که نیستی، یه اخم بزرگ روی صورتمه که پیش مردم شهر دستم رو کرده: این آدم چنان شکسته که غیرقابل تعمیره...
#حمید سلیمی
پ ن: وقتی به کسی مبتلا شدی، دیگه نامرئی میشی.
۸.۱k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.