پارت سوم(اخر) عشق ممنوعه
-چشمات، چشمات خیلی قشنگه هربار که نگاهت بهم میوفته این دل لامصبم میلرزه نفسی گرفتیو دستتو اروم بالا اوردیو گذاشتی رو قلبت گریت شدت گرفتو با صدای بلند تری ادامه دادی قلبم مثل چی خودشو به سینم میکوبه و اروم نمیشه
قبل اینکه چیزی بگه خودتو به لبه پرتگاه نزدیک کردی تیغو رو لبت گذاشتیو کشیدی درد مثل خوره تمام تنتو در بر گرفته بود دردش خیلی بدتر از درد دستت بود انگار تو لبت شیشه فرو میکردن نگاهی بهش انداختی چشاش دو دو میزد با ناباوری خیره شده بود بهت انگار توان انجام هیچ کاریو نداشت
مزه خون تو دهنت پیچید و بهت یاد اوری کرد این تاوان عاشق شدنه، عاشق کسی که ممنوعس عشق ی پلیس به مافیا، اره این عشق ممنوعه بود
چشای لبالب پر از اشکت اجازه نمیداد برای اخرین بار ببینیش اشکاتو پس زدی که بوی خون پیچید زیر بینیت مهم نبود که صورتت خونی شده بود مهمنبود که هودی مورد علاقت خونی شده بود مهم تصویر اون بود که الات واضح تر شده بود قدم اخرو برداشتیو خیره به چشماش زمزمه کردی
-خداحافظ جان شیرینم
دادی زد و دوید سمتت
ولی دیر شده بود
معلق تو هوا...
صدای داد...
بی حس..
قبل اینکه چیزی بگه خودتو به لبه پرتگاه نزدیک کردی تیغو رو لبت گذاشتیو کشیدی درد مثل خوره تمام تنتو در بر گرفته بود دردش خیلی بدتر از درد دستت بود انگار تو لبت شیشه فرو میکردن نگاهی بهش انداختی چشاش دو دو میزد با ناباوری خیره شده بود بهت انگار توان انجام هیچ کاریو نداشت
مزه خون تو دهنت پیچید و بهت یاد اوری کرد این تاوان عاشق شدنه، عاشق کسی که ممنوعس عشق ی پلیس به مافیا، اره این عشق ممنوعه بود
چشای لبالب پر از اشکت اجازه نمیداد برای اخرین بار ببینیش اشکاتو پس زدی که بوی خون پیچید زیر بینیت مهم نبود که صورتت خونی شده بود مهمنبود که هودی مورد علاقت خونی شده بود مهم تصویر اون بود که الات واضح تر شده بود قدم اخرو برداشتیو خیره به چشماش زمزمه کردی
-خداحافظ جان شیرینم
دادی زد و دوید سمتت
ولی دیر شده بود
معلق تو هوا...
صدای داد...
بی حس..
۲.۵k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.