half brother part : 7
به عنوان یک حرامزاده عوضی...نفس را بند می آورد.
وقتی گفت _ چرا این طوری به من نگاه میکنی؟
نگاهمو ازش برداشتم.
- چه طوری؟
_ مثل این که داری سعی میکنی به یاد بیاری اون شب چه شکلی بودم....انگار ترجیح میدی من رو به جای شام داشته باشی پوزخند زد و چرا داری به من چشمک میزنی؟
گندش بزنن چشمام هر بار مضطرب میشدم تیک میگرفتن و طوری به نظر میرسید که انگار داشتم چشمک میزدم
- این فقط به چین افتادنه به خودت نگیر
صورتش حالتی عصبانی گرفت
_ واقعاً؟ باید این کار رو بکنم؟ ظاهرم تنها چیز خوب وجودمه درسته؟ خب پس منم باید روش سرمایه گزاری کنم دیگه
داشت از چی حرف میزد؟ بی حرف همون جا ایستادم
ادامه داد: _ موضوع چیه؟ اینجا خیلی برات گرمه؟ بعد با حالت مسخره ای گفت: _خیلی خیلی جذاب...و لبخند شرورانه ای روی لبهاش نشست.
گندش بزنن اینا دقیقاً همون کلماتی بودن که وقتی پشت تلفن داشتم او را برای ویکتوریا توصیف میکردم به کار برده بودم او گوش ایستاده بود و صحبتهای منو شنیده بود!
چشمم تیک گرفت و چین افتاد
جونگکوک ادامه داد : _ دوباره داری به من چشمک میزنی من تو رو مضطرب میکنم؟ به صورتت نگاه کن رنگ قرمز بهت میاد
سریع به سمت پله ها برگشتم و پایین رفتم او پشت سرم داد زد: _ ما کاملاً با هم جور میشیم با اینکه من خود شیطان هستم
✼⚀✾⚁✾⚂✾⚃✾⚄✾⚅✼
جونگکوک غذاش رو بدون حتی گفتن یک کلمه در حالی که من روی حلقه روی لبش تمرکز کرده بودم برداشت رَندی با حالت تحقیر آمیزی بهش چشم دوخته بود مادرم گیلاس شرابش رو بیشتر از یک بار دیگه پر کرد بله یک بطری خیلی گران قیمت از شراب برندی بانچمان وانمود کردم که از غذام لذت میبرم در حالی که این حقیقت را که اون نوع صحبت کردنم درباره خودش رو شنیده بود و حالا میدانست من جذب او شده بودم به خودم یادآوری میکردم
مامان اولین کسی بود که صحبت کرد
÷ جونگکوک نظرت در مورد دوری از بوستون چیه؟
_ همین طور که میبینی تا حالا جرعت نکردم جایی برم ولی این خونه و آدماش به گا دادنم
جونگسو چنگالش را به زمین پرت کرد و گفت
= میتونی برای پنج ثانیه به مادر خونده ت احترام بذاری؟
_ بستگی داره به این که اونم میتونه به همون مقدار زمان (۵) ثانیه، مصرف و تعارف الکل رو متوقف کنه؟ من میدونستم که تو با یه خائن ازدواج کردی اما میخوام بدونم اون یه مشروب خور قهار هم هست؟
جونگسو : تو یه آشغال بی ارزشی به کثافت هرزه
واو
یک بار دیگه جونگسو با انتخاب کلماتی که برای پسرش به کار برد من رو زمین زد؛ اگرچه مطمئنا جونگکوک یک عوضی بود اما بازم شوکه بودم که این حرفها رو از دهان ناپدریم شنیدم.
سلام به گل های خوشگلم اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون
و نظرتون رو تا اینجا فیک بهم بگین که چطوره مورد پسندتون هست
وقتی گفت _ چرا این طوری به من نگاه میکنی؟
نگاهمو ازش برداشتم.
- چه طوری؟
_ مثل این که داری سعی میکنی به یاد بیاری اون شب چه شکلی بودم....انگار ترجیح میدی من رو به جای شام داشته باشی پوزخند زد و چرا داری به من چشمک میزنی؟
گندش بزنن چشمام هر بار مضطرب میشدم تیک میگرفتن و طوری به نظر میرسید که انگار داشتم چشمک میزدم
- این فقط به چین افتادنه به خودت نگیر
صورتش حالتی عصبانی گرفت
_ واقعاً؟ باید این کار رو بکنم؟ ظاهرم تنها چیز خوب وجودمه درسته؟ خب پس منم باید روش سرمایه گزاری کنم دیگه
داشت از چی حرف میزد؟ بی حرف همون جا ایستادم
ادامه داد: _ موضوع چیه؟ اینجا خیلی برات گرمه؟ بعد با حالت مسخره ای گفت: _خیلی خیلی جذاب...و لبخند شرورانه ای روی لبهاش نشست.
گندش بزنن اینا دقیقاً همون کلماتی بودن که وقتی پشت تلفن داشتم او را برای ویکتوریا توصیف میکردم به کار برده بودم او گوش ایستاده بود و صحبتهای منو شنیده بود!
چشمم تیک گرفت و چین افتاد
جونگکوک ادامه داد : _ دوباره داری به من چشمک میزنی من تو رو مضطرب میکنم؟ به صورتت نگاه کن رنگ قرمز بهت میاد
سریع به سمت پله ها برگشتم و پایین رفتم او پشت سرم داد زد: _ ما کاملاً با هم جور میشیم با اینکه من خود شیطان هستم
✼⚀✾⚁✾⚂✾⚃✾⚄✾⚅✼
جونگکوک غذاش رو بدون حتی گفتن یک کلمه در حالی که من روی حلقه روی لبش تمرکز کرده بودم برداشت رَندی با حالت تحقیر آمیزی بهش چشم دوخته بود مادرم گیلاس شرابش رو بیشتر از یک بار دیگه پر کرد بله یک بطری خیلی گران قیمت از شراب برندی بانچمان وانمود کردم که از غذام لذت میبرم در حالی که این حقیقت را که اون نوع صحبت کردنم درباره خودش رو شنیده بود و حالا میدانست من جذب او شده بودم به خودم یادآوری میکردم
مامان اولین کسی بود که صحبت کرد
÷ جونگکوک نظرت در مورد دوری از بوستون چیه؟
_ همین طور که میبینی تا حالا جرعت نکردم جایی برم ولی این خونه و آدماش به گا دادنم
جونگسو چنگالش را به زمین پرت کرد و گفت
= میتونی برای پنج ثانیه به مادر خونده ت احترام بذاری؟
_ بستگی داره به این که اونم میتونه به همون مقدار زمان (۵) ثانیه، مصرف و تعارف الکل رو متوقف کنه؟ من میدونستم که تو با یه خائن ازدواج کردی اما میخوام بدونم اون یه مشروب خور قهار هم هست؟
جونگسو : تو یه آشغال بی ارزشی به کثافت هرزه
واو
یک بار دیگه جونگسو با انتخاب کلماتی که برای پسرش به کار برد من رو زمین زد؛ اگرچه مطمئنا جونگکوک یک عوضی بود اما بازم شوکه بودم که این حرفها رو از دهان ناپدریم شنیدم.
سلام به گل های خوشگلم اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون
و نظرتون رو تا اینجا فیک بهم بگین که چطوره مورد پسندتون هست
۸۸۸
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.