چی کارش داری آقا! باید خودمان آدم باشیم!
صوت استاد انوار، خاطره از علامه طباطبایی، تقدیم به فعالان نهیازمنکر در زمینهٔ حجاب، باشد که خویش را مخاطب این جملهٔ علامه ببینند
متن صوت:
«من با آقای طباطبایی صحبت میکردم و آشنا بودم. او مرد شریفی بود و خیلی زحمت کشیده بود. پنجشنبهها میآمد مؤسسۀ حکمت و فلسفه، من هم میرفتم و از آنجا با هم آشنا بودیم. چون ایشان به مطهری خیلی علاقه داشت و مطهری هم با من خیلی آشنا بود ما آنجا با علامه صحبت میکردیم. یکبار دو دخترخانمی آمده بودند آنجا و آن زمان حجاب خیلی مطرح نبود، زمان شاه بود. یکی از آن دخترها که آمریکایی بود، لیسانس فلسفه را در کلمبیا گرفته بود، فوقلیسانس را در سوربن گرفته بود و دکترایش را هم در فریبورگ (Freiburg) آلمان گرفته بود. او دربارۀ مقولات سوالاتی داشت. علامه هم که انگلیسی نمیدانست من آنجا مترجم بودم. خانم بیچاره که خب فرهنگ ایران را نمیدانست، لباسش باز بود و مدام دستش را هم تکان میداد. من [یکدفعه کُتَم را دادم] گفتم این را تنت کن، این [شخص] یک قدیس است. این دختر هول شد و گفت Excuse me ببخشید و... علامه گفت: «چیکارش داری آقا! باید خودمان آدم باشیم!» خیلی مرد اخلاقی والایی بود.»
متن صوت:
«من با آقای طباطبایی صحبت میکردم و آشنا بودم. او مرد شریفی بود و خیلی زحمت کشیده بود. پنجشنبهها میآمد مؤسسۀ حکمت و فلسفه، من هم میرفتم و از آنجا با هم آشنا بودیم. چون ایشان به مطهری خیلی علاقه داشت و مطهری هم با من خیلی آشنا بود ما آنجا با علامه صحبت میکردیم. یکبار دو دخترخانمی آمده بودند آنجا و آن زمان حجاب خیلی مطرح نبود، زمان شاه بود. یکی از آن دخترها که آمریکایی بود، لیسانس فلسفه را در کلمبیا گرفته بود، فوقلیسانس را در سوربن گرفته بود و دکترایش را هم در فریبورگ (Freiburg) آلمان گرفته بود. او دربارۀ مقولات سوالاتی داشت. علامه هم که انگلیسی نمیدانست من آنجا مترجم بودم. خانم بیچاره که خب فرهنگ ایران را نمیدانست، لباسش باز بود و مدام دستش را هم تکان میداد. من [یکدفعه کُتَم را دادم] گفتم این را تنت کن، این [شخص] یک قدیس است. این دختر هول شد و گفت Excuse me ببخشید و... علامه گفت: «چیکارش داری آقا! باید خودمان آدم باشیم!» خیلی مرد اخلاقی والایی بود.»
۷.۶k
۱۳ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.