مافیای من 🍷🖤
پارت ۱۸
ات گوشی رو پرت کرد طرف جیمین
جیمین : یاااااا اگر میوفتاد
جیمین : هب من رفتم خوشگلم مواظب خودت باش نزدیک استخرم نشو نه این که بلد نیستی میوفتی غرق میشی
ات : اهوم
جیمین خواست یک فدم برداره
ات خودش رو انداخت تو اب
جیمین : چی شوخیت گرفتههه
جیمین پرید تو استخر
جیمین رفت طرف ات و ات رووداگل استایل بغل کرد
جیمین : شوخیت گرفتههه اگر غرق میشدی
ات ؛ تو نجاتم میدادی
جیمین ؛ می خوایی ولت کنم بیوفتی
ات نه
جیمین : پس چرا خودت رو انداختی
ات ؛ تا نری سفر
جیمین : وایییی سفر ات
ات داشت می خندید
جیمین : نخند بچه
جیمین و ات باهم رفتن کف استخر برگشتن
ات : یاااااا جیمینااااا نمیگی غرق میشمممممممم
جیمین : نگه داشتم دااا
می خواستن در بیان که کوک و ته و ایو و لیا امدن
ته : به جیمین خان سفر نداری شما
کوک : دیر شده هاااا
ایو : شما چرا دارین شنا می کنید
کوک: جیمینننن دیر شد زود باش در بیا شیطونی نکن
ات داشت می خندید
جیمین : تقصیر توعه هاااا
ات : من چیکار کنم نمیومدی
جیمین و ات از استخر امدن بیرون خدمتکارا حوله اوردن
جیمین و ات رفتن بالا
جیمین : قشنگ بگم خدا چیکارت کنههههه
ات : هوفففف
ات و جیمین لباسا شون رو عوض کردن جیمین رفت پایین
جیمین : بریم
ته و کوک : اوک
کوک : خدافظ خوشگلم
لیا : خدافظ مواظب خودت باش
ته ایو رو بغل کرد
ته : کیوتم مواظب خودت باش ها
جیمین هم ات رو بغل کرد
ات : جیمین زود بیای ها
جیمین : باشه نفسم
خلاصهههههههههه خدافظی کردن رفتن و ات و لیا و ایو تو خانه جیمین بودن رفتن بالا
ات : چیکار کنیم
ایو : نمد
لیا : دلم تنگ شد
ایو و ات : منم
خدمتکار امد
خدمتکار : خانم ها نهار حاضره
ات : من نمی خورم شما بخورین
لیا : منم حال ندارم
ایو : هی
خدمتکار: ما یکارکنیم
ایو : می بینی هیچ کدمومون نمی خوریم داا ولی واسه من یکمی سالاد بیار
خدمتکار : چشم
ات : خب
لیا : کوک منو خیلی تنها گذاشته عادت دارم ولی ات
ات : من از تنهایی می ترسم
ایو : چیکار کنیم
لیا : خب بیایین خانه من
ات : به نظرت بادیکاردا میزاره وقتی جیمین می رفت گفت نزار بره بیرون اگر هم بره باید بادیگاردا بیان
لیا : خب جی میشه بادیکاردای منم بیرونه
ایو : و منی که تا حالا بادیگارد نداشتم برای اولین بار هزار نفر دنبالمم
خندیدن
ایو : بریم بار شاید حالمون عوص شه
لیا : موفقم
ات : جیمین نمیزاره دیگه برم بار
لیا : چرا
ات : اون روز یادت نیس رفتیم دعوا کردرگفت دیگه نمیزارم
لیا : خب الان از کجا میفهمه
ایو : عزیزم دیوار گوشه داره موشم گوش داره
لیا و ات خندید
ایا : مطمعنی درسته 😂😂
ایو : حالا 😂😂😂
ایو : بچه ها چیکار کنیم
لیا : بیایین ویلای من
ات : ویلای تو یا کوک
لیا : من کوک واسه تولدم خریده بود بریم اونجا هم خوش میگذزه هم کیف می کنیم
ات و ایو : اوک
ایو و لیا رفتن خانه تا حاضر شن
ات هم تو خونه حاضر شد رفت پایین
کای : ما شما رو همراهی می کنیم
ات : باشه
رفتن ویلای لیا
خلاصه اهنگ باز کردن کیف می کردن خسنه شدن نشستن
خلاصه این طوری روزاشون گذشت یک هفته گذشت جیمین اینا امدن
بعد چند روز قرار بود جیمین اینا باز برن سفر به امریکا
شب
ات دراز کشیده بود داشت با گوشی ور می رفت
جیمین : ات
ات : بلی
جیمین : قراره برم سفر
ات : چیییییییی بازمممممم
جیمین : اهوم
ات : خیر نگیزارم
جیمین : خوشگلم مجبورم
ات : کی میری
جیمین : دو روز دیکه
ات : منم میام
جیمین : یک وقت دیگه باهم میریم
ات : جیمینن خواهش می کنم من تو این خانه نمی تونم بمونم حوصلم سرمیره لطفاااا بزار بیام می خوام برم سفر
جیمین : ات این سفر کاریه من نمی تونم پیش تو باشم
ات : خب تو برو منو بچه ها میشینیم بعدش شما بیایین .
جیمین : خیر خطرناکه
ات : جیمینااااااا
جیمین : یک بار میگم ( یکمی با داد )
ات : باشه
ات بلن شد رفت یکی از اتاقی دیگه
جیمین،: یاااا باز شروع شد
ات رفت اتاق درو قفل کرد
ات گوشی رو پرت کرد طرف جیمین
جیمین : یاااااا اگر میوفتاد
جیمین : هب من رفتم خوشگلم مواظب خودت باش نزدیک استخرم نشو نه این که بلد نیستی میوفتی غرق میشی
ات : اهوم
جیمین خواست یک فدم برداره
ات خودش رو انداخت تو اب
جیمین : چی شوخیت گرفتههه
جیمین پرید تو استخر
جیمین رفت طرف ات و ات رووداگل استایل بغل کرد
جیمین : شوخیت گرفتههه اگر غرق میشدی
ات ؛ تو نجاتم میدادی
جیمین ؛ می خوایی ولت کنم بیوفتی
ات نه
جیمین : پس چرا خودت رو انداختی
ات ؛ تا نری سفر
جیمین : وایییی سفر ات
ات داشت می خندید
جیمین : نخند بچه
جیمین و ات باهم رفتن کف استخر برگشتن
ات : یاااااا جیمینااااا نمیگی غرق میشمممممممم
جیمین : نگه داشتم دااا
می خواستن در بیان که کوک و ته و ایو و لیا امدن
ته : به جیمین خان سفر نداری شما
کوک : دیر شده هاااا
ایو : شما چرا دارین شنا می کنید
کوک: جیمینننن دیر شد زود باش در بیا شیطونی نکن
ات داشت می خندید
جیمین : تقصیر توعه هاااا
ات : من چیکار کنم نمیومدی
جیمین و ات از استخر امدن بیرون خدمتکارا حوله اوردن
جیمین و ات رفتن بالا
جیمین : قشنگ بگم خدا چیکارت کنههههه
ات : هوفففف
ات و جیمین لباسا شون رو عوض کردن جیمین رفت پایین
جیمین : بریم
ته و کوک : اوک
کوک : خدافظ خوشگلم
لیا : خدافظ مواظب خودت باش
ته ایو رو بغل کرد
ته : کیوتم مواظب خودت باش ها
جیمین هم ات رو بغل کرد
ات : جیمین زود بیای ها
جیمین : باشه نفسم
خلاصهههههههههه خدافظی کردن رفتن و ات و لیا و ایو تو خانه جیمین بودن رفتن بالا
ات : چیکار کنیم
ایو : نمد
لیا : دلم تنگ شد
ایو و ات : منم
خدمتکار امد
خدمتکار : خانم ها نهار حاضره
ات : من نمی خورم شما بخورین
لیا : منم حال ندارم
ایو : هی
خدمتکار: ما یکارکنیم
ایو : می بینی هیچ کدمومون نمی خوریم داا ولی واسه من یکمی سالاد بیار
خدمتکار : چشم
ات : خب
لیا : کوک منو خیلی تنها گذاشته عادت دارم ولی ات
ات : من از تنهایی می ترسم
ایو : چیکار کنیم
لیا : خب بیایین خانه من
ات : به نظرت بادیکاردا میزاره وقتی جیمین می رفت گفت نزار بره بیرون اگر هم بره باید بادیگاردا بیان
لیا : خب جی میشه بادیکاردای منم بیرونه
ایو : و منی که تا حالا بادیگارد نداشتم برای اولین بار هزار نفر دنبالمم
خندیدن
ایو : بریم بار شاید حالمون عوص شه
لیا : موفقم
ات : جیمین نمیزاره دیگه برم بار
لیا : چرا
ات : اون روز یادت نیس رفتیم دعوا کردرگفت دیگه نمیزارم
لیا : خب الان از کجا میفهمه
ایو : عزیزم دیوار گوشه داره موشم گوش داره
لیا و ات خندید
ایا : مطمعنی درسته 😂😂
ایو : حالا 😂😂😂
ایو : بچه ها چیکار کنیم
لیا : بیایین ویلای من
ات : ویلای تو یا کوک
لیا : من کوک واسه تولدم خریده بود بریم اونجا هم خوش میگذزه هم کیف می کنیم
ات و ایو : اوک
ایو و لیا رفتن خانه تا حاضر شن
ات هم تو خونه حاضر شد رفت پایین
کای : ما شما رو همراهی می کنیم
ات : باشه
رفتن ویلای لیا
خلاصه اهنگ باز کردن کیف می کردن خسنه شدن نشستن
خلاصه این طوری روزاشون گذشت یک هفته گذشت جیمین اینا امدن
بعد چند روز قرار بود جیمین اینا باز برن سفر به امریکا
شب
ات دراز کشیده بود داشت با گوشی ور می رفت
جیمین : ات
ات : بلی
جیمین : قراره برم سفر
ات : چیییییییی بازمممممم
جیمین : اهوم
ات : خیر نگیزارم
جیمین : خوشگلم مجبورم
ات : کی میری
جیمین : دو روز دیکه
ات : منم میام
جیمین : یک وقت دیگه باهم میریم
ات : جیمینن خواهش می کنم من تو این خانه نمی تونم بمونم حوصلم سرمیره لطفاااا بزار بیام می خوام برم سفر
جیمین : ات این سفر کاریه من نمی تونم پیش تو باشم
ات : خب تو برو منو بچه ها میشینیم بعدش شما بیایین .
جیمین : خیر خطرناکه
ات : جیمینااااااا
جیمین : یک بار میگم ( یکمی با داد )
ات : باشه
ات بلن شد رفت یکی از اتاقی دیگه
جیمین،: یاااا باز شروع شد
ات رفت اتاق درو قفل کرد
۵۱.۸k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.