Life:p⁸
Life:p⁸
کهباتعجبنگاهشکردم...
[راستشرابخواهیهاری(منظورشملکهجئونهست)چونقضیهبانوکیمرانمیدانستیممنبهخاندانچویقولازدواجرادادممعذرتمیخوامدخترم]
جونگکوکیکهانگاربرقگرفتهبودتشبانگرانیروبهپدربزرگشکردوگفت:
_پدربزرگشمامیدانستینکهمنهیچعلاقهایبهازدواجباچویههسوروندارمچهطورتوانستیناینکاروبامنبکنینآخه؟!!
جونگکوکازعصبانیتبالایسرشابرنسبتابزرگیتشکیلشدهبودکهداشترعدوبرقمیزد
کهناگهانملکهجئونگفت:
[پسرمآرامشخودتراحفظکنمشکلینیستمیتوانیمدوتاکاندیدداشتهباشیمیکیبهانتخابمنوملکهمادرویکیبهانتخابپدرجانوجونگهونکهبعدازازدواججنیوتهیونگمراسمکاندیدانازدواجترامیگیریمچطورهپسرم؟!]
جونگکوککهحالاآرامشدهبودلبخندیزدوگفت:
_متشکرممادرایدهعالیایهست
ملکهجئونخدیدوگفت:
[خیلیخوبفعلابایدردیهمراسمجنیتمرکزکنیممگهنهدخترم؟!]
خندیدموگفتم:
+بلهدرستاستبانویمن...بااجازهشمامنبهقصربرگردمخیلیدوریازشمابرامسختاستولیمیدانیدکهبایدبرمپیشمادروپدرم:)
ملکهجئونخندیدوگفت:
[برودخترمولیبهشرطیکههرروزبهمسربزنیباشه]
خندیدموملکهجئونرادرآغوشگرفتموبعدازیکبغلپرازمحبت...سوارکجاوهشدمبهسمتقصررفتمبایدزندگیجدیدیراشروعکنم:))))
^فلشنکستبهبعدازعروسیجنیوتهیونگ^
ندیمهبعدازبافتکردننصفموهایطلاییوابیشمیدخترکلبخندیزدواجازهیرفتنگرفت...دخترکبادستبهندیمهنشاندادکهاجازهخروجدارد...باوقاروارامشبهسمتدرکشوییاتاقشرفتوآنرابازکردلبخندزیباییبرلبداشتامروزقراربودملکهجئونرابعداز۲ماهملاقاتکندولیمتعجببودکهملکهچهچیزیقراراستبهشبگویدکهانقدرفرویاست....بهآلاچیقملکهجئونمیرسدوبهداخلمیرودکنارایشانمینشیندوبعدازریختنکمیچایازملکهمیپرسم:
+درموردچهموضوعیمیخواستینبامنصحبتکنینبانویمن؟!
باحرفیکهملکهزدچایدرگلویمگیرکردوشروعکردمبهآرامسرفهزدن....
کهباتعجبنگاهشکردم...
[راستشرابخواهیهاری(منظورشملکهجئونهست)چونقضیهبانوکیمرانمیدانستیممنبهخاندانچویقولازدواجرادادممعذرتمیخوامدخترم]
جونگکوکیکهانگاربرقگرفتهبودتشبانگرانیروبهپدربزرگشکردوگفت:
_پدربزرگشمامیدانستینکهمنهیچعلاقهایبهازدواجباچویههسوروندارمچهطورتوانستیناینکاروبامنبکنینآخه؟!!
جونگکوکازعصبانیتبالایسرشابرنسبتابزرگیتشکیلشدهبودکهداشترعدوبرقمیزد
کهناگهانملکهجئونگفت:
[پسرمآرامشخودتراحفظکنمشکلینیستمیتوانیمدوتاکاندیدداشتهباشیمیکیبهانتخابمنوملکهمادرویکیبهانتخابپدرجانوجونگهونکهبعدازازدواججنیوتهیونگمراسمکاندیدانازدواجترامیگیریمچطورهپسرم؟!]
جونگکوککهحالاآرامشدهبودلبخندیزدوگفت:
_متشکرممادرایدهعالیایهست
ملکهجئونخدیدوگفت:
[خیلیخوبفعلابایدردیهمراسمجنیتمرکزکنیممگهنهدخترم؟!]
خندیدموگفتم:
+بلهدرستاستبانویمن...بااجازهشمامنبهقصربرگردمخیلیدوریازشمابرامسختاستولیمیدانیدکهبایدبرمپیشمادروپدرم:)
ملکهجئونخندیدوگفت:
[برودخترمولیبهشرطیکههرروزبهمسربزنیباشه]
خندیدموملکهجئونرادرآغوشگرفتموبعدازیکبغلپرازمحبت...سوارکجاوهشدمبهسمتقصررفتمبایدزندگیجدیدیراشروعکنم:))))
^فلشنکستبهبعدازعروسیجنیوتهیونگ^
ندیمهبعدازبافتکردننصفموهایطلاییوابیشمیدخترکلبخندیزدواجازهیرفتنگرفت...دخترکبادستبهندیمهنشاندادکهاجازهخروجدارد...باوقاروارامشبهسمتدرکشوییاتاقشرفتوآنرابازکردلبخندزیباییبرلبداشتامروزقراربودملکهجئونرابعداز۲ماهملاقاتکندولیمتعجببودکهملکهچهچیزیقراراستبهشبگویدکهانقدرفرویاست....بهآلاچیقملکهجئونمیرسدوبهداخلمیرودکنارایشانمینشیندوبعدازریختنکمیچایازملکهمیپرسم:
+درموردچهموضوعیمیخواستینبامنصحبتکنینبانویمن؟!
باحرفیکهملکهزدچایدرگلویمگیرکردوشروعکردمبهآرامسرفهزدن....
۲.۰k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.