یه معادله ی خیلی ساده ،،،
یه معادله ی خیلی ساده ،،،
تنها و غریب مانده بود ،،
خسته و دلشکسته ،، اونقدر تنهایی کشیده بود که عظمت گذشته ش ، فراموشش شده بود ،،
چند قرن از تنهایی ش میگذشت اما بیشتر از هرچیز قهر و خشم خدا اذیت ش میکرد ،، رد بالهای شکسته ش همه جای جزیره دیده میشد ،، انگار زمین رو زیر و رو و با اشک چشمانش آبیاری کرده بود ،،
طبق عادت همیشگی اش به زحمت شاهپر شکسته اش را جمع کرد ،، زانوی ادب زد و چشم به آسمان دوخت ،، خدا را عاجزانه صدا میکرد و طلب بخشش
که از پس پرده ی اشکهایش نور عظیمی توجه ش رو جلب کرد ،، سریع اشک هاش رو پاک کرد و خوب نگاه کرد ،، درب های آسمان باز شده بودند و جبرئیل و لشکری از زیباترین ملائک شادمان و مسرور به سمت زمین سرازیر شده بودند
تمام توان خود را بکار بست و جبرائیل را صدا زد ،،
سلام کرد خدمت جبرائیل و جویای امر شد ،، جبرئیل گفت : خداوند به اشرف مخلوقات ش نوه ای عطا فرموده و پیام تبریک خدا رو محضر مبارک حضرت «ص» میبرم ،،، ملک پر و بال شکسته «فطرس» خواهش کرد تا او را هم به همراه ببرند ،،
با خواهش زیاد،جبرئیل قبول کرد ،،
سلام و عرض احترام کرد خدمت رسول الله«ص» ،، و خواستار شفاعت نزد خداوند شد ،، حضرت فرمودند : اگر که حسینم «ع» کاری بتواند برایت بکند ،،، دخیل بر او ببند ،، فطرس سراسیمه خودش رو به قنداقه ی حضرت ارباب «ع» متبرک کرد و دائماً پر های شکسته اش رو به گهواره ی ارباب «ع» میمالید ،،
پس به لطف و کرم و عزت ارباب «ع» تمام شکستگی هایش مداوا گشت و دوباره قدرت پرواز پیدا کرد ،، محضر خداوند برگشت و شکر بسیار بجا آورد و از خدا خواست تا به او اجازه دهد بر زمین باقی بماند و خدمتگزار شاه عالم «ع» باشد ،، و خداوند او را بخشید و اجازه داد ،،
فطرس قسم یاد کرد که ،،، هرگاه در زمین کسی از دور یا نزدیک سلامی خدمت حضرت ارباب «ع» کرد موظف باشد که آن سلام را به محضر امام برساند و تا قیامت خود را مفتخر به مقام نوکری حضرت شاه «ع» گرداند ،،
،،، معادله خیلی ساده ست ،،
قبل از اینکه از همه جا نومید بشید ،، به درگاه حضرت شاه «ع» پناه ببرید ،، کشتی نجات نوح منتظر کسی نموند اما کشتی عظمت ارباب «ع» همیشه ،، تا قیامت پابرجاست ،،، هیچ جای دنیا خبری نیست جز بر درگاه این خانه ،،،
تقدیم به پیشگاه با کرامت حضرت ارباب «ع»
#اللهمعجللولیکالفرج
#تجلیگاهِشورانگیزِبیهمتایِعشق
#سفینةالنجاة
#حضرتعشق
#فطرسمَلَک
#محتاجنگاهِتوامارباب
تنها و غریب مانده بود ،،
خسته و دلشکسته ،، اونقدر تنهایی کشیده بود که عظمت گذشته ش ، فراموشش شده بود ،،
چند قرن از تنهایی ش میگذشت اما بیشتر از هرچیز قهر و خشم خدا اذیت ش میکرد ،، رد بالهای شکسته ش همه جای جزیره دیده میشد ،، انگار زمین رو زیر و رو و با اشک چشمانش آبیاری کرده بود ،،
طبق عادت همیشگی اش به زحمت شاهپر شکسته اش را جمع کرد ،، زانوی ادب زد و چشم به آسمان دوخت ،، خدا را عاجزانه صدا میکرد و طلب بخشش
که از پس پرده ی اشکهایش نور عظیمی توجه ش رو جلب کرد ،، سریع اشک هاش رو پاک کرد و خوب نگاه کرد ،، درب های آسمان باز شده بودند و جبرئیل و لشکری از زیباترین ملائک شادمان و مسرور به سمت زمین سرازیر شده بودند
تمام توان خود را بکار بست و جبرائیل را صدا زد ،،
سلام کرد خدمت جبرائیل و جویای امر شد ،، جبرئیل گفت : خداوند به اشرف مخلوقات ش نوه ای عطا فرموده و پیام تبریک خدا رو محضر مبارک حضرت «ص» میبرم ،،، ملک پر و بال شکسته «فطرس» خواهش کرد تا او را هم به همراه ببرند ،،
با خواهش زیاد،جبرئیل قبول کرد ،،
سلام و عرض احترام کرد خدمت رسول الله«ص» ،، و خواستار شفاعت نزد خداوند شد ،، حضرت فرمودند : اگر که حسینم «ع» کاری بتواند برایت بکند ،،، دخیل بر او ببند ،، فطرس سراسیمه خودش رو به قنداقه ی حضرت ارباب «ع» متبرک کرد و دائماً پر های شکسته اش رو به گهواره ی ارباب «ع» میمالید ،،
پس به لطف و کرم و عزت ارباب «ع» تمام شکستگی هایش مداوا گشت و دوباره قدرت پرواز پیدا کرد ،، محضر خداوند برگشت و شکر بسیار بجا آورد و از خدا خواست تا به او اجازه دهد بر زمین باقی بماند و خدمتگزار شاه عالم «ع» باشد ،، و خداوند او را بخشید و اجازه داد ،،
فطرس قسم یاد کرد که ،،، هرگاه در زمین کسی از دور یا نزدیک سلامی خدمت حضرت ارباب «ع» کرد موظف باشد که آن سلام را به محضر امام برساند و تا قیامت خود را مفتخر به مقام نوکری حضرت شاه «ع» گرداند ،،
،،، معادله خیلی ساده ست ،،
قبل از اینکه از همه جا نومید بشید ،، به درگاه حضرت شاه «ع» پناه ببرید ،، کشتی نجات نوح منتظر کسی نموند اما کشتی عظمت ارباب «ع» همیشه ،، تا قیامت پابرجاست ،،، هیچ جای دنیا خبری نیست جز بر درگاه این خانه ،،،
تقدیم به پیشگاه با کرامت حضرت ارباب «ع»
#اللهمعجللولیکالفرج
#تجلیگاهِشورانگیزِبیهمتایِعشق
#سفینةالنجاة
#حضرتعشق
#فطرسمَلَک
#محتاجنگاهِتوامارباب
۵.۷k
۰۵ اسفند ۱۴۰۱