افسون شده p7
تو هنوز اینجایی؟ اورانوس : اخمی بین ابروهام نشست پوزخندی روی لبم نشست برگشتم و با تنفر تو چشماش خیره شدم...خودت اینجا چکار میکنی؟ دستی روی موهای کوتاه سیاه رنگش کشید و پوزخندی زد پانسی : این تویی که نباید اینجا باشی دراکو تو رو یادش نیست اورانوس : انتظار داری تو رو یادش باشه؟ بهتره ازش دور باشی پانسی : عه به جایی رسیدی که منو تهد..ید میکنی؟ به خاطرش خیلی کلافه به نظر میای اورانوس : انتظار خوشحال بودن از من داری؟ این تو بودی که آرزو میکردی منو فراموش کنه بهش نزدیک شدم و تو چشماش زل زدم خوشحالی؟ چیه به آرزوت رسیدی؟ الان من رو یادش نیست بفرما اینم آرزوی تو با قدم های آروم ازش دور شدم و بین راه بدون اینکه برگردم پوزخندی زدم و گفتم فقط! چیزی در مورد من بهش بگی یا از من بد بگی با من طرفی پارکینسون! خبرا زود بهم میرسه منتظر جوابش نموندم و از پله ها پایین رفتم پانسی : نفس عمیقی کشیدم و لبخندی زدم و در اتاق رو باز کردم و وارد اتاق دراکو شدم سلام موطلایی من چطوره؟ دراکو : چشمامو باز کردم و متعجب به دختری که روبه روم ایستاده بود خیره شدم شما؟! پانسی : بی خیال حتی...منو یادت نمیاد؟ دراکو : من کسی رو نمی شناسم حتی خودمو و من نمیدونم دراکوی سابق باهاتون چطور رفتار میکرده اما من مثل اون نیستم! پس بهتره برید! پانسی : پوزخندی زدم و نگاهم رو ازش گرفتم و به آینه چشم دوختم...چقدر به اورانوس اعتماد داری؟! دراکو : برگشتم و بهش خیره شدم من به هیچکس اعتماد ندارم! پانسی : تا حدی بهش اعتماد داری که حرفاش در مورد گذشته رو باور کنی؟ دراکو : چی میخوای بگی؟ پانسی : اون دختر...داره بهت دروغ میگه!
۲.۶k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.