رمان☆خونه ی ما☆ پارت4
○آرامدُخت
رفتم تو حیاط شرکت که آراد رو دیدم، داشت با تیام کار میکرد... چقدر خوشتیپ بود ، چشماش... چقدر...چقدر...
آتریسا: آرام... آرام... آهای با تو ام.
یهو احساس کردم یه ضربه بهم خورد برگشتم، آتریسا بود.
_ها؟؟ چته؟؟ چرا میزنی؟
آتریسا: مگه تو مثل آدم جواب منو میدی؟ باز محو آراد شدی رفتی تو هپروت؟
_کدوم محو؟ چی میگی تو؟ آراد کیه یعنی اصلا با آراد چیکار دارم.
آمیتیس: بسههه ، ...
برگشتم سمت آمیتیس ، داشت گریه میکرد.
_عزیزم چی شده؟؟
آمیتیس: چی شده؟ تازه میپرسی... چی.. چیشده؟
آتریسا: مثل آدم بگو ببینم وقتی رفتید وحید چی گفت به تو که الان تو این حالی؟
آمیتیس یکم فین فین کرد و نفس عمیق کشید بعد بلند داد زد...
آمیتیس: ازششششش جداااااا شدممممممم.
آتریسا و من: چیییییییی؟ یعنی چی؟
آمیتیس: یعنی همون رابطه دوستیمونو هم بهم زدم پیشنهادشم رد کردمممممم.
دوباره بغضش ترکید و شروع کرد گریه کردن و دووید از پیشمون رفت.
منو اتریسا نمیدونستیم چیکار کنیم زل زده بودیم به هم.
ژینا: بچه ها؟ چطونه؟ چرا زل زدین به هم؟
یک آن هر دوتامون نگاهمونو از هم گرفتیم و زل زدیم به ژینا.
ژینا: عزیزام؟؟ آتریسا؟ آرام؟ چیه؟
آتریسا به خودش اومد منم یکم گذشت قضیه و رو حضم کنم .
_اُففففففففف همش تقصیر این رئیس جدیدس! اسمش چی بود؟ آها چیز... اشکان! حالا این دوتا رو چیکارشون کنیم؟
آتریسا: نمیدونم آرامممم اخه چرا آمیتیس این کارو کرد؟
ژینا: چی میگید شما؟ امیتیس چی کار کرد؟ چی تقصیر آقا اشکانه؟
_عزیزم ژینا جونم ، بگذار خلاصه کنم....آمیتیس با وحید چیز کرد...
سریع گفتم _بهم زد.
یه لبخند خیلی ضایع هم تحویلش دادم.
ژینا:به...بهم زد؟
○اشکان
داشتم پرونده ها و کارای اخیر شرکتو چک میکردم که صدای داد و بیداد شنیدم .
_اففففف چه خبره!
از روی صندلیم پاشدم در اتاقو باز کردم رفتم بیرون...
آمیتیس: ازت متنفرم وحیدددد دیگه نمیخوام چشمم بهت بخوره ...
وحید: آخه عسلم چرا ؟ مگه چیکار کردم؟
آمیتیس: دیگه چیکار میخواستی بکنی؟ آها راستی دیگه به من نگو عسلم ، من خانم آمیتیسممم...
خانم آمیتیس اومد جلوی من وایساد.
آمیتیس: میتونم مرخصی بگیرم... یعنی امروزو چون...
اشکان: نه نمیشه خانم آمیتیس، گفته بودم کارو با احساسات و خونه قاطی نکنید، اینکه شما با دوستتونه هرکسی که هست دعوا کردید، دلیل نمیشه برای ندیدنش مرخصی بگیرید.
اخم کردم رفتم تو اتاقم و درو بستم...
لایک های این پارت رو به +5 برسونید
تا پارت بعد رو قرار بدم🖤🦢
○آرامدُخت
رفتم تو حیاط شرکت که آراد رو دیدم، داشت با تیام کار میکرد... چقدر خوشتیپ بود ، چشماش... چقدر...چقدر...
آتریسا: آرام... آرام... آهای با تو ام.
یهو احساس کردم یه ضربه بهم خورد برگشتم، آتریسا بود.
_ها؟؟ چته؟؟ چرا میزنی؟
آتریسا: مگه تو مثل آدم جواب منو میدی؟ باز محو آراد شدی رفتی تو هپروت؟
_کدوم محو؟ چی میگی تو؟ آراد کیه یعنی اصلا با آراد چیکار دارم.
آمیتیس: بسههه ، ...
برگشتم سمت آمیتیس ، داشت گریه میکرد.
_عزیزم چی شده؟؟
آمیتیس: چی شده؟ تازه میپرسی... چی.. چیشده؟
آتریسا: مثل آدم بگو ببینم وقتی رفتید وحید چی گفت به تو که الان تو این حالی؟
آمیتیس یکم فین فین کرد و نفس عمیق کشید بعد بلند داد زد...
آمیتیس: ازششششش جداااااا شدممممممم.
آتریسا و من: چیییییییی؟ یعنی چی؟
آمیتیس: یعنی همون رابطه دوستیمونو هم بهم زدم پیشنهادشم رد کردمممممم.
دوباره بغضش ترکید و شروع کرد گریه کردن و دووید از پیشمون رفت.
منو اتریسا نمیدونستیم چیکار کنیم زل زده بودیم به هم.
ژینا: بچه ها؟ چطونه؟ چرا زل زدین به هم؟
یک آن هر دوتامون نگاهمونو از هم گرفتیم و زل زدیم به ژینا.
ژینا: عزیزام؟؟ آتریسا؟ آرام؟ چیه؟
آتریسا به خودش اومد منم یکم گذشت قضیه و رو حضم کنم .
_اُففففففففف همش تقصیر این رئیس جدیدس! اسمش چی بود؟ آها چیز... اشکان! حالا این دوتا رو چیکارشون کنیم؟
آتریسا: نمیدونم آرامممم اخه چرا آمیتیس این کارو کرد؟
ژینا: چی میگید شما؟ امیتیس چی کار کرد؟ چی تقصیر آقا اشکانه؟
_عزیزم ژینا جونم ، بگذار خلاصه کنم....آمیتیس با وحید چیز کرد...
سریع گفتم _بهم زد.
یه لبخند خیلی ضایع هم تحویلش دادم.
ژینا:به...بهم زد؟
○اشکان
داشتم پرونده ها و کارای اخیر شرکتو چک میکردم که صدای داد و بیداد شنیدم .
_اففففف چه خبره!
از روی صندلیم پاشدم در اتاقو باز کردم رفتم بیرون...
آمیتیس: ازت متنفرم وحیدددد دیگه نمیخوام چشمم بهت بخوره ...
وحید: آخه عسلم چرا ؟ مگه چیکار کردم؟
آمیتیس: دیگه چیکار میخواستی بکنی؟ آها راستی دیگه به من نگو عسلم ، من خانم آمیتیسممم...
خانم آمیتیس اومد جلوی من وایساد.
آمیتیس: میتونم مرخصی بگیرم... یعنی امروزو چون...
اشکان: نه نمیشه خانم آمیتیس، گفته بودم کارو با احساسات و خونه قاطی نکنید، اینکه شما با دوستتونه هرکسی که هست دعوا کردید، دلیل نمیشه برای ندیدنش مرخصی بگیرید.
اخم کردم رفتم تو اتاقم و درو بستم...
لایک های این پارت رو به +5 برسونید
تا پارت بعد رو قرار بدم🖤🦢
۳.۵k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.