پسران هدفمند🥺💜
فصل دوم پارت پانزدهم.
با این ویدیو این پارتو بخونید ولی خودمونیم شوگا چقدر از وضع ایران ناراضیهه 🥺🤦♀️💔
از زبان شوگا:
خوب امروز ۶ روزیه ک تو انباری ساجا زندانیم و کسی کاری بهمون نداره برای همین داریم دور همدیگه خاطراتمون تعریف میکنیم تا آزاد شیم.
+هی من یک خاطره از ایران دارم بگم؟
من با حالت سوالی به اعضا گفتم..
اعضام گفتن:آره بگوو
فلش بک به ۵ سال پیش:
مجری رو به شوگا گفت:خب شوگا در مورد ایران بهمون بگو!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:خب من برای ماه عسل رفتم ایران.
مجری:خب
ادامه دادم:تو ایران خیلی کیپاپرن.
مجری :پس تا حالا با اون ملتشون مردن.
ادامه دادم:ن بابا!توی تهران خیلی شلوغ بود.
بعدش ک فهیدم زیر پام ترقه است.
اون روز یک مناسبتی بود به نام چهارشنبه سوری.
کلی از سر و آتیش میپریدن
و میومدن ک نزدیک بود بسوزنن.
یکدفعه ک تو ماشین بودم.
یه چیزی مثل آتیش پرت شد تو ماشین.
مجری:وای چه ترسناک.
ادامه دادم:بعدش با هزار بدبختی از ماشین پیاده شدم.
بعدشم ماشین تصادف کرد.
راننده م هی با ماشینی ک تصادف کرده بود
بهش میگفت آشغال، عوضی ک نمیدونم معنیش چیه؟.
فکر کنم داشت مشگلشو حل میکرد.
آره
ادامه دادم: به هر حال من با آسفالتهاش میونه ی خوبی نداشتم.
چون هر آن ممکن بود بیافتم.
اون جا خیلی خطرناکه.
عجیبش این بود دختراشون خوشگل بودن(ذوق سگ شوگا از دخترای ایرانی خوشش میاد و ازمون تعریف کرده نویسنده در حال عر زدنه🥺😍😍🥰🥰🥰🥰🥰🥹🥹🥹🤩🏃♀️).
مجری گفتن:وای خدا چه کشور باحالی.
یکی گفت:من دیروز بلیط هواپیما به ایرانو گرفتم.
همه گفتن:واقعا؟شوخیت گرفته؟
طرف خندید و گفت: ن فردا میخوام برم پسش بگیرم.
من برم بلیطمو پس گرفتم..
و رفت ...
قیافه ی جیهوپ دیدنی بود یک تاسفی خاصی توش دیده میشد🤣
جیهوپ:واویلا
پایان فلش بک
زمان حال:
به اینجا رسیدم هما خندیدن و گفتن:وای آره الان یادمون افتاد، عجب خاطراتی داشتیم اونموقع یادش بخیر..
و من خوشحال بودم ک گروهمون شاده و من اینو مدیدن خدام ممنون برای دادن دوستهاو آرمیهای عزیزم عاشق همه تونم..
نظر بدین🥹💜
این پارتو دوست داشتین؟سعی کردم مثل ویدیو بنویسم رفتین تو حس؟خوب نوشتم؟🥲🙄
با این ویدیو این پارتو بخونید ولی خودمونیم شوگا چقدر از وضع ایران ناراضیهه 🥺🤦♀️💔
از زبان شوگا:
خوب امروز ۶ روزیه ک تو انباری ساجا زندانیم و کسی کاری بهمون نداره برای همین داریم دور همدیگه خاطراتمون تعریف میکنیم تا آزاد شیم.
+هی من یک خاطره از ایران دارم بگم؟
من با حالت سوالی به اعضا گفتم..
اعضام گفتن:آره بگوو
فلش بک به ۵ سال پیش:
مجری رو به شوگا گفت:خب شوگا در مورد ایران بهمون بگو!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:خب من برای ماه عسل رفتم ایران.
مجری:خب
ادامه دادم:تو ایران خیلی کیپاپرن.
مجری :پس تا حالا با اون ملتشون مردن.
ادامه دادم:ن بابا!توی تهران خیلی شلوغ بود.
بعدش ک فهیدم زیر پام ترقه است.
اون روز یک مناسبتی بود به نام چهارشنبه سوری.
کلی از سر و آتیش میپریدن
و میومدن ک نزدیک بود بسوزنن.
یکدفعه ک تو ماشین بودم.
یه چیزی مثل آتیش پرت شد تو ماشین.
مجری:وای چه ترسناک.
ادامه دادم:بعدش با هزار بدبختی از ماشین پیاده شدم.
بعدشم ماشین تصادف کرد.
راننده م هی با ماشینی ک تصادف کرده بود
بهش میگفت آشغال، عوضی ک نمیدونم معنیش چیه؟.
فکر کنم داشت مشگلشو حل میکرد.
آره
ادامه دادم: به هر حال من با آسفالتهاش میونه ی خوبی نداشتم.
چون هر آن ممکن بود بیافتم.
اون جا خیلی خطرناکه.
عجیبش این بود دختراشون خوشگل بودن(ذوق سگ شوگا از دخترای ایرانی خوشش میاد و ازمون تعریف کرده نویسنده در حال عر زدنه🥺😍😍🥰🥰🥰🥰🥰🥹🥹🥹🤩🏃♀️).
مجری گفتن:وای خدا چه کشور باحالی.
یکی گفت:من دیروز بلیط هواپیما به ایرانو گرفتم.
همه گفتن:واقعا؟شوخیت گرفته؟
طرف خندید و گفت: ن فردا میخوام برم پسش بگیرم.
من برم بلیطمو پس گرفتم..
و رفت ...
قیافه ی جیهوپ دیدنی بود یک تاسفی خاصی توش دیده میشد🤣
جیهوپ:واویلا
پایان فلش بک
زمان حال:
به اینجا رسیدم هما خندیدن و گفتن:وای آره الان یادمون افتاد، عجب خاطراتی داشتیم اونموقع یادش بخیر..
و من خوشحال بودم ک گروهمون شاده و من اینو مدیدن خدام ممنون برای دادن دوستهاو آرمیهای عزیزم عاشق همه تونم..
نظر بدین🥹💜
این پارتو دوست داشتین؟سعی کردم مثل ویدیو بنویسم رفتین تو حس؟خوب نوشتم؟🥲🙄
۱۳.۳k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.