میراث اجباری پارت 4
ازدواج با من شده وگرنه چشم ديدم منو نداره در ضمن اون آدمي نيست كه دل به كسي ببنده
اون دلش مثله دروازست هركي مياد يه روزي ميره تازه اون قدري دوست دختر داره كه چشمش
دنبال من نباشه در ضمن بعد از هر طالقي زن بدبخت ميشه نه مرد پس شما نگران نباش
آقاجون عصاشو به درخت تكيه داد و گفت: خوب اين حرفا درست ولي اول تو بيا پائين از اون
درخت مثه آدم حرف بزن
از درخت به زحمت پائين اومدم چرا هميشه باال رفتن آسونتراز پائين اومدنه؟
به سامان نگاهي انداختم آخ كه چقدر توي خواب معصومه اصال اين بهش مياد با همه ي دختراي
تهران يه سرو سري داره . سامان براش مهم نبود با كي عروسي ميكنه فقط از اينكه از دست گير
دادن هاي مامان باباش راحت بشه براش يه دنيا ارزش داره منم كه دنبال يه آدمي بودم مثل
سامان كه هروقت كارم تموم شد به راحتي و آب خوردن ازش طالق بگيرم بدون اينكه به هردو
طرف لطمه اي وارد شه و براي همينه كه با هيچ يك از خاستگارام ازدواج نكردم چون اونا منو
دوست داشتن و دنبال يه زندگي بدون دردسر بودن و من دوست نداشتم كه زندگي اون بنده
خداهارو خراب كنم
نگاهي ديگر به سامان انداختم واقعا خوشكلترين مردي بود كه تا حاال ديده بودم
شانه هايم را باال انداختم و با خود گفتم: از قديم گفتن مرد خوشكل مال مردمه
مبارك دوست دختراش
صبح با صداي شير آب از خواب بيدارشدم سامان رفته بود حموم زير لب با خودم گفتم: حموم
رفتنش هم مثه آدما نيست
يه شلوار گشاد و يه پيرهن پسرونه كه از سهند كش رفته بودمو پوشيدم و رفتم سر وقت يخچال
به به...الهي دور مامان گل خودم برم كه به فكر منه شكمو بود دوتا تخم مرغ واسه خودم درست
اون دلش مثله دروازست هركي مياد يه روزي ميره تازه اون قدري دوست دختر داره كه چشمش
دنبال من نباشه در ضمن بعد از هر طالقي زن بدبخت ميشه نه مرد پس شما نگران نباش
آقاجون عصاشو به درخت تكيه داد و گفت: خوب اين حرفا درست ولي اول تو بيا پائين از اون
درخت مثه آدم حرف بزن
از درخت به زحمت پائين اومدم چرا هميشه باال رفتن آسونتراز پائين اومدنه؟
به سامان نگاهي انداختم آخ كه چقدر توي خواب معصومه اصال اين بهش مياد با همه ي دختراي
تهران يه سرو سري داره . سامان براش مهم نبود با كي عروسي ميكنه فقط از اينكه از دست گير
دادن هاي مامان باباش راحت بشه براش يه دنيا ارزش داره منم كه دنبال يه آدمي بودم مثل
سامان كه هروقت كارم تموم شد به راحتي و آب خوردن ازش طالق بگيرم بدون اينكه به هردو
طرف لطمه اي وارد شه و براي همينه كه با هيچ يك از خاستگارام ازدواج نكردم چون اونا منو
دوست داشتن و دنبال يه زندگي بدون دردسر بودن و من دوست نداشتم كه زندگي اون بنده
خداهارو خراب كنم
نگاهي ديگر به سامان انداختم واقعا خوشكلترين مردي بود كه تا حاال ديده بودم
شانه هايم را باال انداختم و با خود گفتم: از قديم گفتن مرد خوشكل مال مردمه
مبارك دوست دختراش
صبح با صداي شير آب از خواب بيدارشدم سامان رفته بود حموم زير لب با خودم گفتم: حموم
رفتنش هم مثه آدما نيست
يه شلوار گشاد و يه پيرهن پسرونه كه از سهند كش رفته بودمو پوشيدم و رفتم سر وقت يخچال
به به...الهي دور مامان گل خودم برم كه به فكر منه شكمو بود دوتا تخم مرغ واسه خودم درست
۲.۸k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.