پارت 3
پارت 3
ا.ت ویو
منو هل داد و گفت بیا بریم تو بار من بزور قبول کردم
۰۰و گفتم که چیکار داری گفت میخوام با هات حرف بزنم
گفتم من با تو هیچ حرفی ندارم گفت ولی من با تو
خیلی حرف دارم
رفتیم تو حیاط بیرونه بار تا توی الاچیقش بشینیم
سر حرفو باز کرد گفت چیکار میکنی
اینجا چیکار میکنی
برای چی اومدی
و از این حرفای بیخودی گفتم به تو ربطی نداره
برای چی اینا رو میخوای بدونی من با تو هیچ نسبتی ندارم تو هیچ ارزشی برای من نداری و نخواهی داشت
گفت من عوض شدم یه فرصته دیگه به من بده
حرفاش تموم نشوده بود بلند شدم و محکم زدم روی میز سرش داد زدم
وسایلم رو جمع کردم و رفتم به سمت بیرون
دستمو گرفت ونزاشت برم
گفت بزار باهات حرف بزنم اون داشت حال اصلیش برمیگشت و از خماری تقریبا در اومده بود
گفت.......
ا.ت ویو
منو هل داد و گفت بیا بریم تو بار من بزور قبول کردم
۰۰و گفتم که چیکار داری گفت میخوام با هات حرف بزنم
گفتم من با تو هیچ حرفی ندارم گفت ولی من با تو
خیلی حرف دارم
رفتیم تو حیاط بیرونه بار تا توی الاچیقش بشینیم
سر حرفو باز کرد گفت چیکار میکنی
اینجا چیکار میکنی
برای چی اومدی
و از این حرفای بیخودی گفتم به تو ربطی نداره
برای چی اینا رو میخوای بدونی من با تو هیچ نسبتی ندارم تو هیچ ارزشی برای من نداری و نخواهی داشت
گفت من عوض شدم یه فرصته دیگه به من بده
حرفاش تموم نشوده بود بلند شدم و محکم زدم روی میز سرش داد زدم
وسایلم رو جمع کردم و رفتم به سمت بیرون
دستمو گرفت ونزاشت برم
گفت بزار باهات حرف بزنم اون داشت حال اصلیش برمیگشت و از خماری تقریبا در اومده بود
گفت.......
۸.۹k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.