"The world of lies⚡🍻"
برای اولین بار که دیدمت همش هفت سالم بود بعد چند وقت خیلی دوست داشتم ولے از عشق چیزی نمیدونستم فق میدونستم دوست درم
الان هفت سالے از اون اتفاقات میگذره ولی مح دگ دوست ندرم بلکہ عاشق و روانیتم
الان میگن فراموشش کن ولی مح حتي تمرین کردنشم بلد نیسم
امید میدن مگن میشح طُ میتونے آروم و بیصدا طُ خدم مگم ممکن نیس
به قیافه مظلوم و اخم هاي غیرتے ات تو عکسات خیره میمونم قفلے میزنم و شب و روز باهاشون حرف میزنم
با دلخوشے اینکه یروزي میتونم داشتح باشمت بیهوده خدمو دلداری مدم بیا و بهم بگو کہ بیخود امید درم
براي مح سختہ که بخام طُ رو فراموش کنم ولی اگه از چشمم بیوفتي دگ نمتنم دوست داشتح باشم
بي حسے و قلب درد خیلي زیاد روم تاثیر گذاشتح روانیم کرده میل سخن با هیچکے نیس
حالم اصن خوب نیس هیچ حسے ندرمح فق باتو میتونم بهتر بشم ولی طُ رو ندرمح
چق بغض کردم و طُ کنارم نبودی کہ نازمو بکشع
هزار بار این دل وامونده خواست بباره ولی غرور اجازہ نمده
نیستی کہ ببینی چق سوت و کورم و حالم بی حس است
کاش بودی و میدیدی چق بی قرارم و چق بی عبورم
میدونی چق دلم برای خدم تنگ شده برا اونروز های پر خنده ام
این مغز لامصبم کار نمیکنه هیچ فکری عم نمتنم برای این حال داغون کنم
از طُ ناراحت نیستم از خدم متنفرممممم که زیادے وابستہ ات شدم
با اینکہ میدونستم قسمت مارو واسع هم ننوشتہ ولی با سماجت تمام ادامہ دادم
تو که از مح دوری مح با عکسات زندگی مکنم
در غربت تو انتظاری طولانی میکشم ولی چون دوستت درم هستم بی قرار اگه آمدی و بودم دستانت را روی قلبم بگذار ببین وقتی کنارمی چہ لرزشی درح قلبم
گاهی دست خدم نیس ولی ناخودآگاه دلم مخاد بگیرم خفت کنم
مدنی چرا خفت کنم¿¡اخہ تو خعلی جذابی لنتی چشات دیوونه ام کرده
راستی یہ سوال مامانت میدونہ چشات خیلی جذابع و من با چشات زنده ام
تو را دوس درم چه فرقی مکنع چرا¿¡ولی تو باید باور کنی که نمیکنی ولی مح که فراموشت نمیکنم
وقتی دلت مثل من ترک برداشت دیگه اومدن یا رفتن،بودن یا نبودن ها هیچ فرقی نمیکند آدم یه جایی می رسه که دلش میخاد برای همیشه بخوابه خوابیدن در برابر نداشتح ها چق خوبه
نوشتن و سرودن بلد نیسم خدمم ندنستم چی گفدم
00:00
#داوطلب_مرگ
الان هفت سالے از اون اتفاقات میگذره ولی مح دگ دوست ندرم بلکہ عاشق و روانیتم
الان میگن فراموشش کن ولی مح حتي تمرین کردنشم بلد نیسم
امید میدن مگن میشح طُ میتونے آروم و بیصدا طُ خدم مگم ممکن نیس
به قیافه مظلوم و اخم هاي غیرتے ات تو عکسات خیره میمونم قفلے میزنم و شب و روز باهاشون حرف میزنم
با دلخوشے اینکه یروزي میتونم داشتح باشمت بیهوده خدمو دلداری مدم بیا و بهم بگو کہ بیخود امید درم
براي مح سختہ که بخام طُ رو فراموش کنم ولی اگه از چشمم بیوفتي دگ نمتنم دوست داشتح باشم
بي حسے و قلب درد خیلي زیاد روم تاثیر گذاشتح روانیم کرده میل سخن با هیچکے نیس
حالم اصن خوب نیس هیچ حسے ندرمح فق باتو میتونم بهتر بشم ولی طُ رو ندرمح
چق بغض کردم و طُ کنارم نبودی کہ نازمو بکشع
هزار بار این دل وامونده خواست بباره ولی غرور اجازہ نمده
نیستی کہ ببینی چق سوت و کورم و حالم بی حس است
کاش بودی و میدیدی چق بی قرارم و چق بی عبورم
میدونی چق دلم برای خدم تنگ شده برا اونروز های پر خنده ام
این مغز لامصبم کار نمیکنه هیچ فکری عم نمتنم برای این حال داغون کنم
از طُ ناراحت نیستم از خدم متنفرممممم که زیادے وابستہ ات شدم
با اینکہ میدونستم قسمت مارو واسع هم ننوشتہ ولی با سماجت تمام ادامہ دادم
تو که از مح دوری مح با عکسات زندگی مکنم
در غربت تو انتظاری طولانی میکشم ولی چون دوستت درم هستم بی قرار اگه آمدی و بودم دستانت را روی قلبم بگذار ببین وقتی کنارمی چہ لرزشی درح قلبم
گاهی دست خدم نیس ولی ناخودآگاه دلم مخاد بگیرم خفت کنم
مدنی چرا خفت کنم¿¡اخہ تو خعلی جذابی لنتی چشات دیوونه ام کرده
راستی یہ سوال مامانت میدونہ چشات خیلی جذابع و من با چشات زنده ام
تو را دوس درم چه فرقی مکنع چرا¿¡ولی تو باید باور کنی که نمیکنی ولی مح که فراموشت نمیکنم
وقتی دلت مثل من ترک برداشت دیگه اومدن یا رفتن،بودن یا نبودن ها هیچ فرقی نمیکند آدم یه جایی می رسه که دلش میخاد برای همیشه بخوابه خوابیدن در برابر نداشتح ها چق خوبه
نوشتن و سرودن بلد نیسم خدمم ندنستم چی گفدم
00:00
#داوطلب_مرگ
۷۱.۵k
۲۰ اسفند ۱۳۹۹