٭خونـِ خُوشگِل مَن! -پارت4-
(اما..
و بله مامانم دوباره یه موقعیت حساس پیدا کرد زنگ زد!:/)
+انیو اُماا(سلام مامانن)
-سلام خوبی؟!
+اومم [1]تو خوبی؟ [2]چه خبر؟ [3]آپا(بابا)خوبن؟ [4]چیکار میکنن؟ [5]داداش چطوره؟ [6]اون چیکار میکنه؟ [7]کجایی؟ [8]بابا کجان؟ [9]داداش کجاعه؟ [10]پیش همین؟ [11]الان دوباره بهت گیر نمیدن چرا زنگم زدی؟ [12]کاری داشتی؟ [13]چیزی میخوای؟ [14]به فامیلات سر زدی؟ [15]با زندیگت کنار میای؟ [16]داداش که اذیتت نمیکنه؟ [17]اصلا دلشون واسم تنگ شده؟ [18]یادشون هست یه دختری خواهری هم داشتن یا نه؟ [19]بابا واسه داداش سنگ تموم گذاشته؟ [20]الان دارین تو خوشی زندگی میکنین؟ [21]بدون من؟ [22]هاها راستی آپا(بابا) واست چیزی میخره؟خونه..
-یه لحضه خفه شو دختر الان خفه میشی!!://
+عااا ببخشید الان گوشم باشماس بگید
- [1]منم خوبم عزیزم [2]هیچی سلامتی [3]بد نیست [4]طبق روال معمول یه جا ولو شده [5]خوبه [6]داره بازی میکنه [7]یه جایی دور از دسترس اون دوتا [8]رومبل [9]تو اتاقش [10]نه باباا [11]اصن نمیفهمن که بخوان گیر بدن تازه دخترمه میخوام باش صحبت کنم چه عیبی داره؟ [12]اگه احوال پرسی کار میشه اره [13]نه فعلا [14]کی قراره بیخیالشون بشی؟:/ [15]عاارهه چه جورممم [16]اصلا این اگه اذیت نکنه آدم نیس که [17]این طور نشون نمیدن [18]نظر خودت چیه؟ [19]قابل گفتن نیست.. [20]تا خوشی رو چی معنی کنی! [21]بدون تو که اصلا نمیشه زندگی کرد [22]مگه میزارم نخره؟!
+ع..(یه لحضه نگاه سنگینیو روم حس کردمو فهمیدم اون خیار پررو داره با اشاره میفهمونه گوشیمو بزارم کنار:/)
-چیزی شده؟! چرا یهو ساکت شدی؟!
+میگم مامان من باید برم معذرت میخوام
-نه اشکال نداره خوشبگذره فعلا(گوشیو قطع کردم و اومدم برگردم طرف میزا که خیار پررو که اتفاقا چون خیلی نزدیکم بود دراز هم شده بود و میتونستم بش بگم خربزه جلوم بود!)
×:انگار نمیخوای بفهمی نباید گوشی دست بگیریی...
میخوای کلا گوشیتو بشکنم که بفهمی؟!(اومد گوشیمو از دستم بیرون بکشه که به سرعت گذاشتمش توی جیب لباسم و رفتم وسط جمع که نتونه کاری انجام بده)
و بله مامانم دوباره یه موقعیت حساس پیدا کرد زنگ زد!:/)
+انیو اُماا(سلام مامانن)
-سلام خوبی؟!
+اومم [1]تو خوبی؟ [2]چه خبر؟ [3]آپا(بابا)خوبن؟ [4]چیکار میکنن؟ [5]داداش چطوره؟ [6]اون چیکار میکنه؟ [7]کجایی؟ [8]بابا کجان؟ [9]داداش کجاعه؟ [10]پیش همین؟ [11]الان دوباره بهت گیر نمیدن چرا زنگم زدی؟ [12]کاری داشتی؟ [13]چیزی میخوای؟ [14]به فامیلات سر زدی؟ [15]با زندیگت کنار میای؟ [16]داداش که اذیتت نمیکنه؟ [17]اصلا دلشون واسم تنگ شده؟ [18]یادشون هست یه دختری خواهری هم داشتن یا نه؟ [19]بابا واسه داداش سنگ تموم گذاشته؟ [20]الان دارین تو خوشی زندگی میکنین؟ [21]بدون من؟ [22]هاها راستی آپا(بابا) واست چیزی میخره؟خونه..
-یه لحضه خفه شو دختر الان خفه میشی!!://
+عااا ببخشید الان گوشم باشماس بگید
- [1]منم خوبم عزیزم [2]هیچی سلامتی [3]بد نیست [4]طبق روال معمول یه جا ولو شده [5]خوبه [6]داره بازی میکنه [7]یه جایی دور از دسترس اون دوتا [8]رومبل [9]تو اتاقش [10]نه باباا [11]اصن نمیفهمن که بخوان گیر بدن تازه دخترمه میخوام باش صحبت کنم چه عیبی داره؟ [12]اگه احوال پرسی کار میشه اره [13]نه فعلا [14]کی قراره بیخیالشون بشی؟:/ [15]عاارهه چه جورممم [16]اصلا این اگه اذیت نکنه آدم نیس که [17]این طور نشون نمیدن [18]نظر خودت چیه؟ [19]قابل گفتن نیست.. [20]تا خوشی رو چی معنی کنی! [21]بدون تو که اصلا نمیشه زندگی کرد [22]مگه میزارم نخره؟!
+ع..(یه لحضه نگاه سنگینیو روم حس کردمو فهمیدم اون خیار پررو داره با اشاره میفهمونه گوشیمو بزارم کنار:/)
-چیزی شده؟! چرا یهو ساکت شدی؟!
+میگم مامان من باید برم معذرت میخوام
-نه اشکال نداره خوشبگذره فعلا(گوشیو قطع کردم و اومدم برگردم طرف میزا که خیار پررو که اتفاقا چون خیلی نزدیکم بود دراز هم شده بود و میتونستم بش بگم خربزه جلوم بود!)
×:انگار نمیخوای بفهمی نباید گوشی دست بگیریی...
میخوای کلا گوشیتو بشکنم که بفهمی؟!(اومد گوشیمو از دستم بیرون بکشه که به سرعت گذاشتمش توی جیب لباسم و رفتم وسط جمع که نتونه کاری انجام بده)
۱.۱k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.