دیدی اوژنی؟ منم فقط کنجکاو بودم که بدونم توی تنهایی چطور
دیدی اوژنی؟ منم فقط کنجکاو بودم که بدونم توی تنهایی چطور زندگی میکنه...ولی نمیدونم چیشد که درگیر سیاهی چشمهاش شدم اما کنجکاوی من فرق داشت... پر از درد بود اوژنی... آقای کیم تو نمیدونستی، که بعد از خداحافظی چه بالیی سر آدما میاد...ناپلئون دزیره اش رو به مقصد بینهایت ترک کرده بود، حاال من دزیره ای بودم که ژان باپتیست وارد خط داستانیش شده بود اما اگه جات و با بودنش پر میکردم...با بوی تنش باید چیکار میکردم؟
۴.۹k
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.