دنیایی به نام عشق
#دنیایی_به_نام_عشق
p¹
ویو لیا
من اسمم لیاست و ۲۳ سالمه و ۱ ساله تو شرکت جئون کار میکنم و خب و بهش علاقه دارم ولی اون از من متنفره... دوست اقای جئون هم کیم تهیونگ هستن...
دوست کصخل منم که اسمش یوریه و تو همین شرکت کار میکنه... و منم مشکل گوش دارم هرکی سرم داد بزنه گوشام بدجور سوت میکشه...
لیا: یوری؟؟
یوری: بله؟؟
لیا: میشه بگی اقای جئون بیاد پیشم؟؟
یوری: اوکی
کوک:(میاد پیش لیا)
ویو لیا
استرس شدیدی داشتم و وقتی که اومد حرفم یادم رفت و کلی عرق کرده بودم..
کوک: چیکارم داری؟؟
لیا: ه.. ه... هیچی... ببخشید رئیس
کوک: بگو چیکارم داری
لیا: هیچی بخدا
کوک: اشکالی نداره (همه ی حرفاش سرده)
لیا: فقط میخواستم بگم... دوستون دارم...(با خجالت)
کوک: اها... خب چیکار کنم
لیا: ب.. ببخشید(بغض)
کوک: برو به کارت برس
لیا: چشم(با بغض کوک رو بغل میکنم)
کوک: چیکار میکنییی(داد)
لیا: فقط بغلتون کردم..
کوک: مگه نگفتم دوست ندارم بهم دست بزنی؟؟؟؟؟
لیا:(گریش میگیره و میگه ببخشید)
کوک: برو سر کارت(سرد)
لیا: ب.. باش(میره به کاراش میرسع)
یوری: لیا... خوبی؟؟
لیا: اهوم....
یوری:(میره پیشش) چیزی شده عشقم؟؟
لیا: جونگکوک دوسم نداره(گریه)
یوری:(لیا رو بغل میکنه)
لیا:( اونم یوری رو بغل میکنه)
یوری: ناراحت نباش
لیا: چرا اخه ازم متنفره... برو ازش بپرس خواهش میکنم
یوری: ب.. ب.. باشه
لیا:(گریه)
یوری:( در اتاق کوک رو میزنه)
کوک: بیا تو
یوری:(میاد تو اتاق)
کوک: کاری داشتی؟؟
یوری: میخواستم بپرسم چرا از ل .. ل... لیا متنفری؟؟
کوک: به تو ربطی نداره
یوری: چقدر ازت بدم میاد(اروم)
کوک: چی گفتی؟؟
لیا:(دوباره میاد تو اتاق کوک) اقای کوک چرا از من متنفرید؟؟؟؟؟؟
کوک: ازت خوشم نمیاد
لیا: خ.. خ.. خب چرا؟؟؟
کوک:(روصندلی لم میده و نگاش میکنه)
لیا: جوابمو بدید لطفا برام مهمه
کوک: باهات حال نمیکنم کلا ازت خوشم نمیاد از همون روز اول. اگه بخاطر ته نبود اون روز اصلا نمیزاشتم بیای تو شرکت
لیا:(سرشو میندازه پایین و گریه میکنه) ولی من از ته دل شما رو دوست دارم
کوک: جوابتو گرفتی برو بیرون... یوری این برگه هارو بده به ته
یوری: اوکی
کوک:( میاد سمت لیا)
پارت های بعدشم بزارم؟؟
p¹
ویو لیا
من اسمم لیاست و ۲۳ سالمه و ۱ ساله تو شرکت جئون کار میکنم و خب و بهش علاقه دارم ولی اون از من متنفره... دوست اقای جئون هم کیم تهیونگ هستن...
دوست کصخل منم که اسمش یوریه و تو همین شرکت کار میکنه... و منم مشکل گوش دارم هرکی سرم داد بزنه گوشام بدجور سوت میکشه...
لیا: یوری؟؟
یوری: بله؟؟
لیا: میشه بگی اقای جئون بیاد پیشم؟؟
یوری: اوکی
کوک:(میاد پیش لیا)
ویو لیا
استرس شدیدی داشتم و وقتی که اومد حرفم یادم رفت و کلی عرق کرده بودم..
کوک: چیکارم داری؟؟
لیا: ه.. ه... هیچی... ببخشید رئیس
کوک: بگو چیکارم داری
لیا: هیچی بخدا
کوک: اشکالی نداره (همه ی حرفاش سرده)
لیا: فقط میخواستم بگم... دوستون دارم...(با خجالت)
کوک: اها... خب چیکار کنم
لیا: ب.. ببخشید(بغض)
کوک: برو به کارت برس
لیا: چشم(با بغض کوک رو بغل میکنم)
کوک: چیکار میکنییی(داد)
لیا: فقط بغلتون کردم..
کوک: مگه نگفتم دوست ندارم بهم دست بزنی؟؟؟؟؟
لیا:(گریش میگیره و میگه ببخشید)
کوک: برو سر کارت(سرد)
لیا: ب.. باش(میره به کاراش میرسع)
یوری: لیا... خوبی؟؟
لیا: اهوم....
یوری:(میره پیشش) چیزی شده عشقم؟؟
لیا: جونگکوک دوسم نداره(گریه)
یوری:(لیا رو بغل میکنه)
لیا:( اونم یوری رو بغل میکنه)
یوری: ناراحت نباش
لیا: چرا اخه ازم متنفره... برو ازش بپرس خواهش میکنم
یوری: ب.. ب.. باشه
لیا:(گریه)
یوری:( در اتاق کوک رو میزنه)
کوک: بیا تو
یوری:(میاد تو اتاق)
کوک: کاری داشتی؟؟
یوری: میخواستم بپرسم چرا از ل .. ل... لیا متنفری؟؟
کوک: به تو ربطی نداره
یوری: چقدر ازت بدم میاد(اروم)
کوک: چی گفتی؟؟
لیا:(دوباره میاد تو اتاق کوک) اقای کوک چرا از من متنفرید؟؟؟؟؟؟
کوک: ازت خوشم نمیاد
لیا: خ.. خ.. خب چرا؟؟؟
کوک:(روصندلی لم میده و نگاش میکنه)
لیا: جوابمو بدید لطفا برام مهمه
کوک: باهات حال نمیکنم کلا ازت خوشم نمیاد از همون روز اول. اگه بخاطر ته نبود اون روز اصلا نمیزاشتم بیای تو شرکت
لیا:(سرشو میندازه پایین و گریه میکنه) ولی من از ته دل شما رو دوست دارم
کوک: جوابتو گرفتی برو بیرون... یوری این برگه هارو بده به ته
یوری: اوکی
کوک:( میاد سمت لیا)
پارت های بعدشم بزارم؟؟
۱۷.۰k
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.