our song part : 1۰
کل پاریس رو با هم زیر و رو کرده بودند
توجه های گاه و بیگاه تهیونگ کاری کرده بود که آب توی دل آلیس تکون نخوره
تهیونگ حتی خودش تا بحال انقدر توی این شهر خوش نگذرونده بود
هر دو به وضوح خنکی خوشبختی را زیر بینی شان حس میکردند
به وجود همدیگه عادت کرده بودند و به اینکه جز یکدیگر کس دیگه ای را ندارند، باور کرده بودند
به محض رسیدن جیمین به دوستش سر زده بود و با آلیس رابطه دوستی قشنگی را آغاز کرده بود
پارک جیمین کسی بود که به راحتی با همه میتوانست ارتباط برقرار کند
درست برخلاف کیم تهیونگه آروم و گوشه گیر
بعد از ظهر ابری ای بود
آلیس رو به روی شومینه نشسته بود و با افکارش کلنجار میرفتن گرچه الان در ظاهر خوشحال و خوشبخت بود ولی نمیتوانست منکر این باشد که برای آینده اش نگران است به شدت به حضور تهیونگ در زندگی اش عادت کرده بود به توجه های شیرین گاه و بیگاهش و البته که اون دیگه هیچ کسیو در زندگیش نداشت نمیتوانست این تپش قلب و تنگی نفسی که وقتی تهیونگ را میدید گریبان گیرش میشد را به پای عشق بنویسد
ولی هر حرکت اون مرد آلیس را به طرز ناباوری جذب خودش میکرد
آنقدر غرق در افکارش بود که حتی متوجه تهیونگی که به چهارچوب در تکیه داده بود و تماشایش میکرد نشد بالاخره به خودش آمد و تهیونگ را دید تکان کوچکی خورد و با تعجب لب زد
آلیس : اوه. اینجایی؟ متوجهت نشدم.... از کی اومدی؟
تهیونگ : نمیدونم.... از وقتی که محو شعله های آتیش توی چشمهات شدم
گونه های دختر در کثری از ثانیه گل انداخت و با تعجب به پسر خیره شد
تهیونگ به آرامی تره ای از موهای دختر را میان انگشت هاش گرفت و نزدیک بینی اش برد
تهیونگ : بالاخره تو این خونه احساس راحتی کردی و رفتی حموم؟
فاصله بینشون کمتر و کمتر میشد
تهیونگ بوی رنگ تازه میداد... و آلیس عاشق این بو بود
دختر دهن باز کرد که حرفی بزنه صدای در اونها رو از اون خلصه بیرون کشید
تهیونگ چشم هاشو بست و زیر لب لعنتی فرستاد که آلیس متوجهش نشد
جیمین و ماریا پشت در بودند و با انرژی با همدیگر کل کل میکردند
تهیونگ : باز سر و کله شماها پیدا شد
ماریا یک لحظه بدون توجه به آلیس خودش را توی آغوش تهیونگ انداخت و پاهایش را دور کمرش حلقه کرد
دختر با دیدن این صحنه نفسش در سینه حبس شد
جيمين : هی آلیس... خوبی؟ چخبرا دختر؟
به خودش آمد و لبخندی به روی جیمین پاشید
آلیس : همه چی روبه راهه.....
تهیونگ : هی هی خفم کردی ماریا...منم دلم برات تنگ شده بود...حالا بیا پایین
های گایز اینم از پارت جدید بعد از مدت ها با اینکه شرط های پارت ۹ نرسیده بود واسه اونای که لایک و حمایت کردن تصمیم گرفتم پارت بعدی رو بزارم و ممنونم از اونای که حمایت میکنن
توجه های گاه و بیگاه تهیونگ کاری کرده بود که آب توی دل آلیس تکون نخوره
تهیونگ حتی خودش تا بحال انقدر توی این شهر خوش نگذرونده بود
هر دو به وضوح خنکی خوشبختی را زیر بینی شان حس میکردند
به وجود همدیگه عادت کرده بودند و به اینکه جز یکدیگر کس دیگه ای را ندارند، باور کرده بودند
به محض رسیدن جیمین به دوستش سر زده بود و با آلیس رابطه دوستی قشنگی را آغاز کرده بود
پارک جیمین کسی بود که به راحتی با همه میتوانست ارتباط برقرار کند
درست برخلاف کیم تهیونگه آروم و گوشه گیر
بعد از ظهر ابری ای بود
آلیس رو به روی شومینه نشسته بود و با افکارش کلنجار میرفتن گرچه الان در ظاهر خوشحال و خوشبخت بود ولی نمیتوانست منکر این باشد که برای آینده اش نگران است به شدت به حضور تهیونگ در زندگی اش عادت کرده بود به توجه های شیرین گاه و بیگاهش و البته که اون دیگه هیچ کسیو در زندگیش نداشت نمیتوانست این تپش قلب و تنگی نفسی که وقتی تهیونگ را میدید گریبان گیرش میشد را به پای عشق بنویسد
ولی هر حرکت اون مرد آلیس را به طرز ناباوری جذب خودش میکرد
آنقدر غرق در افکارش بود که حتی متوجه تهیونگی که به چهارچوب در تکیه داده بود و تماشایش میکرد نشد بالاخره به خودش آمد و تهیونگ را دید تکان کوچکی خورد و با تعجب لب زد
آلیس : اوه. اینجایی؟ متوجهت نشدم.... از کی اومدی؟
تهیونگ : نمیدونم.... از وقتی که محو شعله های آتیش توی چشمهات شدم
گونه های دختر در کثری از ثانیه گل انداخت و با تعجب به پسر خیره شد
تهیونگ به آرامی تره ای از موهای دختر را میان انگشت هاش گرفت و نزدیک بینی اش برد
تهیونگ : بالاخره تو این خونه احساس راحتی کردی و رفتی حموم؟
فاصله بینشون کمتر و کمتر میشد
تهیونگ بوی رنگ تازه میداد... و آلیس عاشق این بو بود
دختر دهن باز کرد که حرفی بزنه صدای در اونها رو از اون خلصه بیرون کشید
تهیونگ چشم هاشو بست و زیر لب لعنتی فرستاد که آلیس متوجهش نشد
جیمین و ماریا پشت در بودند و با انرژی با همدیگر کل کل میکردند
تهیونگ : باز سر و کله شماها پیدا شد
ماریا یک لحظه بدون توجه به آلیس خودش را توی آغوش تهیونگ انداخت و پاهایش را دور کمرش حلقه کرد
دختر با دیدن این صحنه نفسش در سینه حبس شد
جيمين : هی آلیس... خوبی؟ چخبرا دختر؟
به خودش آمد و لبخندی به روی جیمین پاشید
آلیس : همه چی روبه راهه.....
تهیونگ : هی هی خفم کردی ماریا...منم دلم برات تنگ شده بود...حالا بیا پایین
های گایز اینم از پارت جدید بعد از مدت ها با اینکه شرط های پارت ۹ نرسیده بود واسه اونای که لایک و حمایت کردن تصمیم گرفتم پارت بعدی رو بزارم و ممنونم از اونای که حمایت میکنن
۹.۴k
۲۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.