فیک: my mission
فیک: my mission
پارت:58
.............................................................
کره شمالی اداره پلیس هوآن/
بازرس هان لگدی به صندلی تهیونگ زد که تهیونگ افتاد رو زمین خنده جنی بلند شد
تهیونگ: داداش بخدا کونم میشکنه*بلند*
جنی: کون مگه پاره نمیشد؟!
جیسو: جدیدا حرف های بزرگتر از خودتون میزنیدا!
بازرس روبه جنی اینا گفت و برگشت سمت پسر
بازرس هان: عه خفه شید ببینم این بی پدر چی میگه بفرما چی میخوای؟!
پسره: میخوام شکایت کنم!
بازرس هان: دویون اون برگه رو بیار شکایت ایشون رو بنویسم
پسره: بگم؟!
دایون: دویون*داد*
دویون: بله ؟!
دایون: من دایونم دایون
دویون: خب؟!
دایون: هیچی دیگه اسمامون شبیه..
هان: هوففف.. دویون بعدا یادم بنداز یه تست ازشون بگیریم ببینم مست نیستن..خب بگو
پسره: ناکار کردن کون مردم
بازرس هان سرشو بالا آورد و بلند شد
هان: این تخمه صگ هارو از جلو چشمام ببرید*داد*
چند نفر جمع شدن و همه رو از اونجا پرت کردن بیرون
جیمین: عاایی دستم
کوک: هه اومدید ؟!
رزی: وایسا ببینم تورو چرا نگرفتن؟؛
کوک: چون جذابم دلشون نیومد بگیرنم..
جنی: دروغ نگو دیدم به پای پلیسه افتاده بودی بهرحال اون یاروعه کو ؟!
لیسا: رفت ترسیده بود
رزی: آهه ساعت۳شبه *داد*
تهیونگ: تورو جدتون بیاین برگردیم خابم میاد
جنی: لیسا به جون مادرت یبار دیگه عین بز رفتار کنی سرتون میکنم تو کونت
لیسا: تهدید بود؟!
جنی: شاید!
فردا صبح 8:50عمارت/
جنی ویو: از دیشب نخوابیده بودم! بلاخره اومد روزی که ازش میترسیدم اگر ببازم امشب باید جلوی تهیونگ عین بز کوهی برقصم با صدا زدنم توسط جیمین از جام بلند شدم در رو واکردم
جنی: ها؟!
جیمین: بیا پایین صبحونه بخوریم ناسلامتی امروز روز ازدواجته!
جنی یه لگد به پای جیمین زد و درو محکم روش بست
جنی: ازدواج ؟! داش من هنوز قصد ادامه تحصیل دارم!
جیمین: قانع کننده بود آجوما*خنده بلند*
جنی: زهرمار آجوشی*بلند*
پارت:58
.............................................................
کره شمالی اداره پلیس هوآن/
بازرس هان لگدی به صندلی تهیونگ زد که تهیونگ افتاد رو زمین خنده جنی بلند شد
تهیونگ: داداش بخدا کونم میشکنه*بلند*
جنی: کون مگه پاره نمیشد؟!
جیسو: جدیدا حرف های بزرگتر از خودتون میزنیدا!
بازرس روبه جنی اینا گفت و برگشت سمت پسر
بازرس هان: عه خفه شید ببینم این بی پدر چی میگه بفرما چی میخوای؟!
پسره: میخوام شکایت کنم!
بازرس هان: دویون اون برگه رو بیار شکایت ایشون رو بنویسم
پسره: بگم؟!
دایون: دویون*داد*
دویون: بله ؟!
دایون: من دایونم دایون
دویون: خب؟!
دایون: هیچی دیگه اسمامون شبیه..
هان: هوففف.. دویون بعدا یادم بنداز یه تست ازشون بگیریم ببینم مست نیستن..خب بگو
پسره: ناکار کردن کون مردم
بازرس هان سرشو بالا آورد و بلند شد
هان: این تخمه صگ هارو از جلو چشمام ببرید*داد*
چند نفر جمع شدن و همه رو از اونجا پرت کردن بیرون
جیمین: عاایی دستم
کوک: هه اومدید ؟!
رزی: وایسا ببینم تورو چرا نگرفتن؟؛
کوک: چون جذابم دلشون نیومد بگیرنم..
جنی: دروغ نگو دیدم به پای پلیسه افتاده بودی بهرحال اون یاروعه کو ؟!
لیسا: رفت ترسیده بود
رزی: آهه ساعت۳شبه *داد*
تهیونگ: تورو جدتون بیاین برگردیم خابم میاد
جنی: لیسا به جون مادرت یبار دیگه عین بز رفتار کنی سرتون میکنم تو کونت
لیسا: تهدید بود؟!
جنی: شاید!
فردا صبح 8:50عمارت/
جنی ویو: از دیشب نخوابیده بودم! بلاخره اومد روزی که ازش میترسیدم اگر ببازم امشب باید جلوی تهیونگ عین بز کوهی برقصم با صدا زدنم توسط جیمین از جام بلند شدم در رو واکردم
جنی: ها؟!
جیمین: بیا پایین صبحونه بخوریم ناسلامتی امروز روز ازدواجته!
جنی یه لگد به پای جیمین زد و درو محکم روش بست
جنی: ازدواج ؟! داش من هنوز قصد ادامه تحصیل دارم!
جیمین: قانع کننده بود آجوما*خنده بلند*
جنی: زهرمار آجوشی*بلند*
۴.۴k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.