🖤💚یاجوادالائمه ادرکنی🖤💚
🖤زهری تمامیِ جگرش را گرفته بود
💚سیلاب خون دو چشم ترش را گرفته بود
🖤طوبای باغ سبز "رضا" زرد زرد شد
💚آفت تمام برگ و برش را گرفته بود
🖤از درد مثل حضرت زهرا خمیده شد
💚با دستهای خود کمرش را گرفته بود
🖤حُجره شلوغ بود ولی مونسی نداشت
💚ای کاش یک نفر خبرش را گرفته بود
🖤بی حرمتیِّ مَحرَم او تا کجا کشید...
💚دستی دهان شعلهورش را گرفته بود
🖤او داد می کشید..،به دادش نمی رسند
💚یک عده پست دور و برش را گرفته بود
🖤آمد کنیز و کاسه ی آبی به خاک ریخت
💚ای کاش جرعهای شررش را گرفته بود
🖤دور از مدینه غربت بغداد را چشید
💚ارث غریبی پدرش را گرفته بود
🖤خوبیِ بام بود که سُم بر تنش نرفت
💚این ارتفاع ها ضررش را گرفته بود
🖤شکر خدا نه پیرهنش دست خورده بود
💚نه نیزه حجم بال و پرش را گرفته بود
🖤در پیش چشم مادر پهلو شکسته ای
💚شمر از قفا سر پسرش را گرفته بود
🖤با ضربه های ممتد او استخوان شکست
💚در پیش خواهری که سرش را گرفته بود
🖤ای کاش بیخیال شود ساربان..،ولی
💚انگشتریِّ او نظرش را گرفته بود
#بردیا_محمدی
#بگویاعلی
💚سیلاب خون دو چشم ترش را گرفته بود
🖤طوبای باغ سبز "رضا" زرد زرد شد
💚آفت تمام برگ و برش را گرفته بود
🖤از درد مثل حضرت زهرا خمیده شد
💚با دستهای خود کمرش را گرفته بود
🖤حُجره شلوغ بود ولی مونسی نداشت
💚ای کاش یک نفر خبرش را گرفته بود
🖤بی حرمتیِّ مَحرَم او تا کجا کشید...
💚دستی دهان شعلهورش را گرفته بود
🖤او داد می کشید..،به دادش نمی رسند
💚یک عده پست دور و برش را گرفته بود
🖤آمد کنیز و کاسه ی آبی به خاک ریخت
💚ای کاش جرعهای شررش را گرفته بود
🖤دور از مدینه غربت بغداد را چشید
💚ارث غریبی پدرش را گرفته بود
🖤خوبیِ بام بود که سُم بر تنش نرفت
💚این ارتفاع ها ضررش را گرفته بود
🖤شکر خدا نه پیرهنش دست خورده بود
💚نه نیزه حجم بال و پرش را گرفته بود
🖤در پیش چشم مادر پهلو شکسته ای
💚شمر از قفا سر پسرش را گرفته بود
🖤با ضربه های ممتد او استخوان شکست
💚در پیش خواهری که سرش را گرفته بود
🖤ای کاش بیخیال شود ساربان..،ولی
💚انگشتریِّ او نظرش را گرفته بود
#بردیا_محمدی
#بگویاعلی
۵.۱k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲