ببخشی واقا دیر شد☹
#ارباب.جذاب.من🍦🤍
#part_1
#دیانا
داشتم وسایلم رو جمع میکردم اشکی از چشمام کشید مامانم اومد تو اتاق
مامان:بسه دیگه دیانا جان چرا گریه میکنی دورت بگردم من ک بهت گفتم ارباب ارسلان آدم بدی نیست عزیز دلم
برای منم سخته ک از من دور باشی
ولی چکار کنم این بابات کار داد دست مون
دیانا:مامان من دلم نمیخواد برم
مامان: مجبوری میفهمی مجبور ارباب خواسته ازدواج کنه از بین دختر های روستا هم تورو انتخاب کرده
دیانا: ازش متنفرم متنفر متوجه میشی مامان؟
#ادامه.دارد
#part_1
#دیانا
داشتم وسایلم رو جمع میکردم اشکی از چشمام کشید مامانم اومد تو اتاق
مامان:بسه دیگه دیانا جان چرا گریه میکنی دورت بگردم من ک بهت گفتم ارباب ارسلان آدم بدی نیست عزیز دلم
برای منم سخته ک از من دور باشی
ولی چکار کنم این بابات کار داد دست مون
دیانا:مامان من دلم نمیخواد برم
مامان: مجبوری میفهمی مجبور ارباب خواسته ازدواج کنه از بین دختر های روستا هم تورو انتخاب کرده
دیانا: ازش متنفرم متنفر متوجه میشی مامان؟
#ادامه.دارد
۲۳.۵k
۱۰ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.