افسون شده p21
با لحن سردش سکوت و شکست : هوا سرده! اورانوس : پوزخندی زدم و نگاهم رو ازش گرفتم، سرد تر از احساسات تو نیست! دراکو : لبخندی زدم و بهش نزدیک شدم و دستمو روی شونه هاش گذاشتم و بهش خیره شدم بهم نگاه کن! اورانوس : حتی نمیتونستم توی چشماش نگاه کنم گرمای بودنش اطرافم و پر کرده بود و قلبم تند تند می تپید نگاهم رو چرخوندم و بهش خیره شدم نگاهش! شباهت زیادی به نگاه دراکوی سابق داشت:) اما این سردی هیچوقت از نگاه این سنگدل کنار نمیره! دراکو : نگاه کن من اون دراکویی ام که تو دنبالشی؟! من مهربونم؟ من گرمای اونو دارم؟ من اون دراکوی احمقم؟! اورانوس : حلقه ای اشک دیدم رو تار کرده بود پوزخندی زدم و نگاهم رو از چشماش گرفتم تو...دراکویی..! میدونم، و هر لحظه هر صدم ثانیه اون نگاهت بیشتر بهش شبیه میشه موطلایی کوچولو!:) دراکو : مات و مبهوت بهش خیره شده بودم مدام اون کلمه توی ذهنم مرور میشد(موطلایی کوچولو...موطلایی کوچولو!) ازش فاصله گرفتم و چشمام و روی هم گذاشتم و عقب عقب رفتم و به دیوار برخوردم سر درد عجیبی توی سرم می پیچید! اورانوس : با نگاهی پر از ترس و اشک های خشک شده روی صورتم بهش زل زده بودم دستام میلرزید از سکو پایین رفتم و بهش نزدیک شدم اما با دستاش منو از خودش دور کرد دستاش و روی سرش گذاشته بود!
۴.۵k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.