دازای با موهای قهوه ایی در یوکوهاما 🗿🚬
دازای ! تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت
وقتی روشنی چشمهایت
در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود
با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت در مافیا
از تنهایی معصومانه دستهایت
آیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت
و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت در مافیا
حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود؟
دازای!
اکنون آمده ام تا دستهایت را
به پنجه طلایی خورشید چویا بسپاری
در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی با چویا
و اینک دازای شکفتن و سبز شدن در انتظار توست… در انتظار تو
و اکنون تو غلط میکنی با سیمگا میرقصی دازای با موهای قهوهایی -_-
وقتی روشنی چشمهایت
در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود
با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت در مافیا
از تنهایی معصومانه دستهایت
آیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت
و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت در مافیا
حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود؟
دازای!
اکنون آمده ام تا دستهایت را
به پنجه طلایی خورشید چویا بسپاری
در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی با چویا
و اینک دازای شکفتن و سبز شدن در انتظار توست… در انتظار تو
و اکنون تو غلط میکنی با سیمگا میرقصی دازای با موهای قهوهایی -_-
۸.۶k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.