دنیایی به نام عشق

#دنیایی_به_نام_عشق
p⁵
یونا(اسم دوس دختر کوک)
یونا:(زنگ میزنه به کوک)
لیا: کوک این کیه؟؟
ته:(تا ناموس چسبیده به یوری)
کوک: هیچکی
ته: کوک کیه؟؟
کوک: بعدش بهتون میگم (میره یجایی که هیچکی نباشه و جواب میده)
یونا: الو سلام عزیزم امشب میای بریم کافه دیگه؟؟
کوک: ببخشید امروز کار دارم عزیزم
یونا: چرا؟؟؟ یعنی کارت مهم تر از منه؟؟
کوک: ببخشید عشقم
یونا: اوکی پس بیا خونم تا باهم حرف بزنیم
کوک: باشع
یونا: زود بیا عزیزم خداحافظ
کوک: اوکی
ته: کی بود؟؟
کوک: یونا (ته میدونه)
ته: او اوکی اوکی... چیکارت داشت؟؟
کوک: گفت برم خونشون نمیدونم چطوری به لیا بگم
ته: بگو باید برم خونه
کوک:( به یونا پیام میده ببخشید عزیزم یه کار ضروری پیش اومده نمیتونم بیام ببخشید)
یونا: چرا؟؟
کوک: بعدش باهات صحبت میکنم... وای ته دارم دیوونه میشم
ته: اروم باش
کوک: چطوری؟؟
ته: با لیا روراست باش یه رو ردتو میزنه میفهمه هااا بدتر میشه
کوک: ب... ب.. باشه(میره پیش لیا)
لیا: کی بود بالاخره؟؟
کوک: ل.. لیا میخوام باهات حرف بزنم
یوری:(میاد پیش ته)
لیا: چیشده؟؟
کوک: م.. م... من دوس د.. دختر د... د... دارم
لیا:....


حمایت نمیکنید نه؟؟؟