دلم میخواد ، بهت پیام بدم ، بهت پیام بدم بگم چی تو دلم می
دلم میخواد ، بهت پیام بدم ، بهت پیام بدم بگم چی تو دلم میگذره ؛ دلم میخواد بهت پیام بدم بگم بهت ؛
هی چطوری ، ببخشید که ، باعث میشم حالت خوب نباشه ، ولی ، میدونم این چیزی که میگم یکم خودخواهی عه ، شایدم دروغ به نظر برسه ، ولی حاضرم قسم بخورم ، تک تک لحظاتی که بهت پیام نمیدم و گوشی رو کنار میزارم تا بخوام بگم که یادم میره.....تک تک اون لحظات رو یاد تو عم . خیلی زمان کمی باهم بودیم ، ولی ، هر حرفی که میشنیدم ، هر حرکتی که میدیدم ، هر اتفاقی که میفتاد ، هر جایی که میرفتم ، فقط یاد تو میاُفتادم...
ولی میترسیدم بهت پیام بدم ، میترسیدم ، میترسیدم ؛ نمیدونم چطوری بگم چقدرررررر ترس از دست دادن کسی رو داشتم که نبود...
خیلی جمله سنگینی عه واسه درک کردن
ولی واقعا باور کن
خیلی دلم میخواد بهت زنگ بزنم ، همین الان ، زنگ بزنم اصن حتی حرفم نزنم ، فقط صداتو بشنوم .
خیلی حس بدیه ، واسه کسی که ندیدی اینطوری ، لَه لَه بزنی و بخوای نگهش داری....حتی اگه خودتو از دست بدی ؛
خیلی دلم برات تنگ شده ؛ میدونم خیلیییی دلت میخواد منو فش بارون کنی و مث سگ بزنی ، بهم پیام ندی ، قهر کنی ، نزاری من پیام بدم ؛ و....
حقم داری ، منم بودم همین کارو میکردم....ولی توکه منو خوب میشناسی ، میدونی وقتی به کسی وابسته بشم ، دوسش داشته باشم....صد بارم منو بشکنه ، من حواسم هست اون آسیب نبینه.....چه برسه به اینکه من ؛ صدبااااار بهش آسیب بزنم....و واسه هرکدوم ، خودمو مجازات کنم و ، بعدا بفهمم ، دارم به خاطر اون ، خودمو اذیت میکنم ، و با اشتیاق بیشتری ادامه بدم.
خیلی دلم میخواد اینارو بهت بگم....ولی ترس میدونی چیه ؟
اون همه وجود منو گرفته....الان حتی اگه بهم دیگه برگردیم ، من مثل قبلم نیستم ، همش ، مواظبم یه کاری نکنم دوباره از من سرد شی ، یه کاری نکنم خوشت نیاد ، یا....
فقط...
همین بود ؛
هی چطوری ، ببخشید که ، باعث میشم حالت خوب نباشه ، ولی ، میدونم این چیزی که میگم یکم خودخواهی عه ، شایدم دروغ به نظر برسه ، ولی حاضرم قسم بخورم ، تک تک لحظاتی که بهت پیام نمیدم و گوشی رو کنار میزارم تا بخوام بگم که یادم میره.....تک تک اون لحظات رو یاد تو عم . خیلی زمان کمی باهم بودیم ، ولی ، هر حرفی که میشنیدم ، هر حرکتی که میدیدم ، هر اتفاقی که میفتاد ، هر جایی که میرفتم ، فقط یاد تو میاُفتادم...
ولی میترسیدم بهت پیام بدم ، میترسیدم ، میترسیدم ؛ نمیدونم چطوری بگم چقدرررررر ترس از دست دادن کسی رو داشتم که نبود...
خیلی جمله سنگینی عه واسه درک کردن
ولی واقعا باور کن
خیلی دلم میخواد بهت زنگ بزنم ، همین الان ، زنگ بزنم اصن حتی حرفم نزنم ، فقط صداتو بشنوم .
خیلی حس بدیه ، واسه کسی که ندیدی اینطوری ، لَه لَه بزنی و بخوای نگهش داری....حتی اگه خودتو از دست بدی ؛
خیلی دلم برات تنگ شده ؛ میدونم خیلیییی دلت میخواد منو فش بارون کنی و مث سگ بزنی ، بهم پیام ندی ، قهر کنی ، نزاری من پیام بدم ؛ و....
حقم داری ، منم بودم همین کارو میکردم....ولی توکه منو خوب میشناسی ، میدونی وقتی به کسی وابسته بشم ، دوسش داشته باشم....صد بارم منو بشکنه ، من حواسم هست اون آسیب نبینه.....چه برسه به اینکه من ؛ صدبااااار بهش آسیب بزنم....و واسه هرکدوم ، خودمو مجازات کنم و ، بعدا بفهمم ، دارم به خاطر اون ، خودمو اذیت میکنم ، و با اشتیاق بیشتری ادامه بدم.
خیلی دلم میخواد اینارو بهت بگم....ولی ترس میدونی چیه ؟
اون همه وجود منو گرفته....الان حتی اگه بهم دیگه برگردیم ، من مثل قبلم نیستم ، همش ، مواظبم یه کاری نکنم دوباره از من سرد شی ، یه کاری نکنم خوشت نیاد ، یا....
فقط...
همین بود ؛
۱۹.۳k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.