پارت ۱۳
امیر =رفتم پیشش و گفتم داداش این هارو دیانا داد هیچی نگفت و همرو ازم گرفت و گفتم ارسلان تو نمیای ترکیه چون به خاطر دیانا همه دارن میرن و دیانا گفته که اون وسیله هاش رو از تو ماشین بیار
ارسلان=نه من با دوست دخترم می خوام خوش بگذرونم و الان وسیله هاشو میارم
ارسلان=پیش خودم فکر کردم اگه این به دیانا بگه دینا حالش بد میشه تا اومدم سرم برگردونم امیر ندیدم یهوو دیدم در اتاق دیانا باز و نیکا داره داد میزنه رفتم جلوی.در دیدم دیانا کف زمین سریع بلندش کردن و رفتم پیش دکتر و دیانا رو بردن تو اتاق عمل و عمل اش کردن و اوردن اش بیرون و من و نیکا بالای سرش بودیم بچه ها هم بیرون وایسادن.
۲ ساعت دیگه
دیانا چشاش رو باز کرد
دیانا = چشام باز کردم ارسلان بالای سرم بود به نیکا گفتم بگو این بره با دوست دخترش بگرده بگو بره بیرون نیکا
نیکا =باشه عزیزم ارسی برو بیرون
ارسلان=نه من با دوست دخترم می خوام خوش بگذرونم و الان وسیله هاشو میارم
ارسلان=پیش خودم فکر کردم اگه این به دیانا بگه دینا حالش بد میشه تا اومدم سرم برگردونم امیر ندیدم یهوو دیدم در اتاق دیانا باز و نیکا داره داد میزنه رفتم جلوی.در دیدم دیانا کف زمین سریع بلندش کردن و رفتم پیش دکتر و دیانا رو بردن تو اتاق عمل و عمل اش کردن و اوردن اش بیرون و من و نیکا بالای سرش بودیم بچه ها هم بیرون وایسادن.
۲ ساعت دیگه
دیانا چشاش رو باز کرد
دیانا = چشام باز کردم ارسلان بالای سرم بود به نیکا گفتم بگو این بره با دوست دخترش بگرده بگو بره بیرون نیکا
نیکا =باشه عزیزم ارسی برو بیرون
۸۸.۹k
۱۳ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.