اون پرواز هیرت انگیز
part 2۳
=اوکی اما موتمعینی
اره
=اما حال تو کامل خوب نشده اگه یک چیزی بشنوی که ناراحتت کنه تو بخاطر تصادف عمل کردی و اگه بیش از حد هیجان زده بشی یا ناراحت حالت بد میشه خیلی بد امکان داره ب...
هیسسسسسسسسسسسسسس
خودم میدونم اما ندونستنش بیشتر من رو ناراحت میکنه
از زبون من
و بعد گفتن این حرف یون بی حال شد و پاهاش شل شد افتاد روی زمین نشست و گفت :
میبینی دودفعه دیگه اینجوری بشم دفعه سوم جام وست قبرستونه
نامی خیلی ناراحت شد و از این بیشرف بودم تهکوک اصبانی شد که با نگاه دوباره انداختن به یون بقض سگی گلوش رو گرفت هی با خودش میگفت:
من........من اینارو ........اینتوری تربیت نکردم
چی گفتی
=هی هیچی بیا نقشه رو عملی کنیم
هوم
نامی کمک کرد یون پاشه با پاشدم یون رو تو بغلش کشید
نامی ......... چیکا
=هیس (بابغض)
اما.... اوکی
نامی و یون بیشتر از نیم ساعت تو بغل هم بودن البته یون همون سه دقیقه اول خاست از نامی جداشه اما نامی خس
خیلی محکم یون رو بغل کرد
یون خاست چیزی بگه اما با صدای هق هق های نیمی دهنشو بست و دوباره نامی رو بغل کرد
×داشتم ته رو راضی میکردم و میبردمش سمت اتاق یون که ......
÷ولش گفتم نمیخوام بیام
×نه سبر کن باید بیای چرا خوشکت زد
به کجا خیره شدی
کوک برگشت تا ببینه ته به کجا خیره شده که دید ...........
نامی و یون رو دیدن خوشکشون زده بود
باشه دیگه گریه بسه من باید یکم استراحت کنم یکساعته محکم بقلم کردی
=هوم بازم ببخشید
نه بابا اشکال نداره یه بغل بود دیگه
=نه بابت تربیتم عزر میخوام ازت
......... باید یه چیزی بهت بگم
=بگو
دکترم بهم گفته ........
=هوم بگو چیشده دیگه
تو آزمایشا معلوم نیست اما
=بگو دیگه
امکان اینکه در آینده بتونم بچه دار بشم خیلی کمه
=... چ..چی بخاطر تصادف؟
..................نه
=پس از چیه............از خودته؟
نه
=پس بگو از چیه
تقسیر ته و کوکه
=چه ربطی دا..........
فکر کنم خودتون فهمیده باشید اما به خاطر رابطه های بیش از حدشون این اتفاق افتاده
=......................چی؟ یعنی هیچوقت حامله نمیشی؟
نه یعنی نمیدونم خوب هنوز معلوم نیست
جواب آزمایشا نیومده
=اما هق
بسه گریه نکن واقعا نمیتونم یه بغل نیم ساعته دیگه رو ریکورد کنم
هردو خندیدن و نامی دیگه گریه نکرد
=پس امشب میبینمت
اوکی بای
کوک و تهیونگ همه چیو اشتباه فهمیدن اما اون داستان نازایی رو نشنیدن چون یون اون تیکه رو در گوشی گفت هردو نیم ساعت بعد رفتن اتاق و برنامه ریختن.............
=اوکی اما موتمعینی
اره
=اما حال تو کامل خوب نشده اگه یک چیزی بشنوی که ناراحتت کنه تو بخاطر تصادف عمل کردی و اگه بیش از حد هیجان زده بشی یا ناراحت حالت بد میشه خیلی بد امکان داره ب...
هیسسسسسسسسسسسسسس
خودم میدونم اما ندونستنش بیشتر من رو ناراحت میکنه
از زبون من
و بعد گفتن این حرف یون بی حال شد و پاهاش شل شد افتاد روی زمین نشست و گفت :
میبینی دودفعه دیگه اینجوری بشم دفعه سوم جام وست قبرستونه
نامی خیلی ناراحت شد و از این بیشرف بودم تهکوک اصبانی شد که با نگاه دوباره انداختن به یون بقض سگی گلوش رو گرفت هی با خودش میگفت:
من........من اینارو ........اینتوری تربیت نکردم
چی گفتی
=هی هیچی بیا نقشه رو عملی کنیم
هوم
نامی کمک کرد یون پاشه با پاشدم یون رو تو بغلش کشید
نامی ......... چیکا
=هیس (بابغض)
اما.... اوکی
نامی و یون بیشتر از نیم ساعت تو بغل هم بودن البته یون همون سه دقیقه اول خاست از نامی جداشه اما نامی خس
خیلی محکم یون رو بغل کرد
یون خاست چیزی بگه اما با صدای هق هق های نیمی دهنشو بست و دوباره نامی رو بغل کرد
×داشتم ته رو راضی میکردم و میبردمش سمت اتاق یون که ......
÷ولش گفتم نمیخوام بیام
×نه سبر کن باید بیای چرا خوشکت زد
به کجا خیره شدی
کوک برگشت تا ببینه ته به کجا خیره شده که دید ...........
نامی و یون رو دیدن خوشکشون زده بود
باشه دیگه گریه بسه من باید یکم استراحت کنم یکساعته محکم بقلم کردی
=هوم بازم ببخشید
نه بابا اشکال نداره یه بغل بود دیگه
=نه بابت تربیتم عزر میخوام ازت
......... باید یه چیزی بهت بگم
=بگو
دکترم بهم گفته ........
=هوم بگو چیشده دیگه
تو آزمایشا معلوم نیست اما
=بگو دیگه
امکان اینکه در آینده بتونم بچه دار بشم خیلی کمه
=... چ..چی بخاطر تصادف؟
..................نه
=پس از چیه............از خودته؟
نه
=پس بگو از چیه
تقسیر ته و کوکه
=چه ربطی دا..........
فکر کنم خودتون فهمیده باشید اما به خاطر رابطه های بیش از حدشون این اتفاق افتاده
=......................چی؟ یعنی هیچوقت حامله نمیشی؟
نه یعنی نمیدونم خوب هنوز معلوم نیست
جواب آزمایشا نیومده
=اما هق
بسه گریه نکن واقعا نمیتونم یه بغل نیم ساعته دیگه رو ریکورد کنم
هردو خندیدن و نامی دیگه گریه نکرد
=پس امشب میبینمت
اوکی بای
کوک و تهیونگ همه چیو اشتباه فهمیدن اما اون داستان نازایی رو نشنیدن چون یون اون تیکه رو در گوشی گفت هردو نیم ساعت بعد رفتن اتاق و برنامه ریختن.............
۸۵
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.