👹عشق سیاه👹
فصل6
چیزی که دیدم اصلا باورم نمی شد
بقیه ی پیام ها↓↓↓
___________________________________________
_دارم بهت دستور میدم دوباره بری و اون کار رو انجام بدی مفهوم بود
_ اما آخه قربان
_ اما و اگر نداریم کاری که گفتم و انجام میدی فهمیدی
_ نه قربان من نمیتونم همچین کاری رو انجام بدم
_ پس می خوای اون روی من و ببینی نه
_ ولی آخه قربان اگه این دفعه گیرمون بندازن چی؟
___________________________________________
لی جون اومد توی اتاق و گفت: بیا اینم از قهوه
یی جونگ : نمی خورم باید برم
بعد کمی مکث کرد و ادامه داد :« فکر نمیکردم اینقدر پس فطرت باشی که آدم بفرستی برن یه دختر معصوم و بدزدن
لی جون: ولی من نگفته بودم بدزدنش
گفتم فقط یکم بترسوننش
چون اون اولین دختری بود که تو روم وایساده بود. اون حتی از منم شجاع تر بود
یی جونگ: اول که اگه شجاع نبود که مافیا نمیشد دوم چه تو گفته باشی چه نگفته باشی اونا می خواستن کلارا رو بدزدن و معلوم نیست بعدش باهاش چیکار میکردن
لی جون: ا... ال.. الان حال کلارا چطوره؟
یی جونگ : الان بهتره اگه من دیشب نمیرسیدم معلوم نبود کلارا زنده می موند یا نه
لی جون: چی؟ منظورت چیه؟
یی جونگ : اول که کلارا ناراحتی قلبی داره و وقتی که اونا اومدن بدزدنش بهش شک وارد شده
دوم که مواد بیهوشی که روی دستمال ریخته بودن و جلوی دهن کلارا گرفتن زیاد بوده و اگر به موقع دکتر خبر نمی کردیم الان باید تو قبرستان کلارا رو پیدا میکردیم
لی جون: یااا دور از جونش
یی جونگ: هی لی جون حواسم بهت هستا
لی جون: چی؟ منظورت چیه؟ برو بابا.
یی جونگ: من دوباره باید برم پیش کلارا می خوای بیای
لی جون: آره صبر کن الان میام
۳ دقیقه بعد........
یی جونگ : لی جون بیا دیگه دیر شد من باید به کلارا یه چیز خیلی مهمی بگم
لی جون: اومدم بابا بریم
یی جونگ: با ماشین شخصی بریم یا با لیموزین
لی جون : با ماشین شخصی دیگه تو با ماشین خودت منم با ماشین خودم
یی جونگ: خیلی خب زود باش
بعد از ۱۰ دقیقه به خونهی کلارا اینا رسیدن و در زدن
سوزی در رو باز کرد و با بغز گفت:« بفرمایید.»
یی جونگ: سوزی چرا صدات بغز داره چیزی شده؟
لی جون: یی جونگ کلارا
همین که لی جون این حرف و زد یی جونگ و لی جون وارد اتاق کلارا شدن و دیدن که کلارا روی تخت خوابیده و دوباره بهش سرم وصله و کارن داره سرش و نوازش میکنه
یی جونگ: خانم کارن چی شده کلارا که حالش خوب بود؟
کارن: بعد از اینکه شما رفتین کلارا می خواست بیاد بیرون یکم هوا بخوره که یهو سرش گیج میره و میخوره زمین ولی از اونجایی که سوزی همون نزدیکی ها بوده سریع میاد به من خبر میده منم کلارا رو به اتاق میارم و دکتر خبر میکنم و وقتی که دکتر میاد میگه هنوز اثرات مواد بیهوشی از بین نرفته
( ادامه پست بعد
بچه ها حمایت یادتون نره)
چیزی که دیدم اصلا باورم نمی شد
بقیه ی پیام ها↓↓↓
___________________________________________
_دارم بهت دستور میدم دوباره بری و اون کار رو انجام بدی مفهوم بود
_ اما آخه قربان
_ اما و اگر نداریم کاری که گفتم و انجام میدی فهمیدی
_ نه قربان من نمیتونم همچین کاری رو انجام بدم
_ پس می خوای اون روی من و ببینی نه
_ ولی آخه قربان اگه این دفعه گیرمون بندازن چی؟
___________________________________________
لی جون اومد توی اتاق و گفت: بیا اینم از قهوه
یی جونگ : نمی خورم باید برم
بعد کمی مکث کرد و ادامه داد :« فکر نمیکردم اینقدر پس فطرت باشی که آدم بفرستی برن یه دختر معصوم و بدزدن
لی جون: ولی من نگفته بودم بدزدنش
گفتم فقط یکم بترسوننش
چون اون اولین دختری بود که تو روم وایساده بود. اون حتی از منم شجاع تر بود
یی جونگ: اول که اگه شجاع نبود که مافیا نمیشد دوم چه تو گفته باشی چه نگفته باشی اونا می خواستن کلارا رو بدزدن و معلوم نیست بعدش باهاش چیکار میکردن
لی جون: ا... ال.. الان حال کلارا چطوره؟
یی جونگ : الان بهتره اگه من دیشب نمیرسیدم معلوم نبود کلارا زنده می موند یا نه
لی جون: چی؟ منظورت چیه؟
یی جونگ : اول که کلارا ناراحتی قلبی داره و وقتی که اونا اومدن بدزدنش بهش شک وارد شده
دوم که مواد بیهوشی که روی دستمال ریخته بودن و جلوی دهن کلارا گرفتن زیاد بوده و اگر به موقع دکتر خبر نمی کردیم الان باید تو قبرستان کلارا رو پیدا میکردیم
لی جون: یااا دور از جونش
یی جونگ: هی لی جون حواسم بهت هستا
لی جون: چی؟ منظورت چیه؟ برو بابا.
یی جونگ: من دوباره باید برم پیش کلارا می خوای بیای
لی جون: آره صبر کن الان میام
۳ دقیقه بعد........
یی جونگ : لی جون بیا دیگه دیر شد من باید به کلارا یه چیز خیلی مهمی بگم
لی جون: اومدم بابا بریم
یی جونگ: با ماشین شخصی بریم یا با لیموزین
لی جون : با ماشین شخصی دیگه تو با ماشین خودت منم با ماشین خودم
یی جونگ: خیلی خب زود باش
بعد از ۱۰ دقیقه به خونهی کلارا اینا رسیدن و در زدن
سوزی در رو باز کرد و با بغز گفت:« بفرمایید.»
یی جونگ: سوزی چرا صدات بغز داره چیزی شده؟
لی جون: یی جونگ کلارا
همین که لی جون این حرف و زد یی جونگ و لی جون وارد اتاق کلارا شدن و دیدن که کلارا روی تخت خوابیده و دوباره بهش سرم وصله و کارن داره سرش و نوازش میکنه
یی جونگ: خانم کارن چی شده کلارا که حالش خوب بود؟
کارن: بعد از اینکه شما رفتین کلارا می خواست بیاد بیرون یکم هوا بخوره که یهو سرش گیج میره و میخوره زمین ولی از اونجایی که سوزی همون نزدیکی ها بوده سریع میاد به من خبر میده منم کلارا رو به اتاق میارم و دکتر خبر میکنم و وقتی که دکتر میاد میگه هنوز اثرات مواد بیهوشی از بین نرفته
( ادامه پست بعد
بچه ها حمایت یادتون نره)
۵.۰k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.