جبرئیل در محضرِ فخر بشریت حضرت رسول صلوات الله علیه و آله
جبرئیل در محضرِ فخر بشریت حضرت رسول صلوات الله علیه و آله نشسته بود و گرم گفتگو با ایشان بود ، که ناگاه به طور تمام قد ایستاد و شدیداً عرض احترام کرد ! رسول خدا متعجب شدند ،، لبخند زیبایی بر صورت شون نقش بست و فرمودند : چه شدی جبرئیل ؟
جبرئیل با نگاه اشاره ای کرد و پیامبر سر چرخانید و با هیبت ملکوتی حضرت أمیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام روبرو شد ،، قند در دل پیامبر خدا آب شد
مجدداً رو به جبرئیل فرمودند : این جوان رو میشناسی مگر ؟! جبرئیل عرضه داشت چگونه نشناسم با آنکه حقی از ایشان بر گردن من است ،، او مقام استادی بر من دارد !
پیامبر فرمودند : استادی ؟ چگونه ؟
جبرئیل ادامه داد ،، روزی که خدای متعال من را خلق کرد ، از من پرسید : من که هستم و تو که هستی ؟
من از همه جا بیخبر ، در جواب ماندم
مدتی به سکوت گذشت ،، تا این جوان پدیدار گشت و به من فرمود که بگو ،،
«أنتَ الربّ الجليل ،، و أنا العبد الذليل ، و اسمي جبرئيل»
تو ، پروردگار جلیل و جمیل هستی و من بندهی ذلیل و اسم م جبرئیل ،،
پیامبر لبخند پُر رنگ تری زدند و فرمودند : عمر تو چند سال است برادر ؟
جبرئیل عرضه داشت ،، در آسمان ستاره ای وجود دارد که هر سی هزار سال ، یکبار طلوع میکند ،، من این ستاره را سی هزار بار دیده ام ،، پیامبر خدا فرمودند ،، اگر آن ستاره را ببینی میشناسی ؟
جبرئیل پاسخ داد چگونه نشناسم ! قطعاً که میشناسم
پیامبر رو به حضرت علی فرمودند : علی جان عمامه ات را بردار
و وقتی حضرت ، عمامه برداشتند نورِ خیره کننده ای در پیشانی حضرت نمایان شد ،، جبرئیل شگفت زده قسم یاد کرد که این نور ، نورِ همان ستاره است ،،
📚مستدرک سفینه البحار
📚أنوار النعمانیه
📚البراهین القاطعه
منندانم ز کجا و ز چه رو میگویم
آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم
“ هاء علی بشر کیف بشر ” یعنی که
“ ربه فیه تجلی و ظهر ” یعنی که
هنر ذاتی ‘الله’ شدن را داری
دو قدم مانده که جا پای خدا بگذاری
#اللهمعجللولیکالفرج
#بابایهمه
#ایکعبهسینهچاکت
#حضرتمستیآفرین
جبرئیل با نگاه اشاره ای کرد و پیامبر سر چرخانید و با هیبت ملکوتی حضرت أمیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام روبرو شد ،، قند در دل پیامبر خدا آب شد
مجدداً رو به جبرئیل فرمودند : این جوان رو میشناسی مگر ؟! جبرئیل عرضه داشت چگونه نشناسم با آنکه حقی از ایشان بر گردن من است ،، او مقام استادی بر من دارد !
پیامبر فرمودند : استادی ؟ چگونه ؟
جبرئیل ادامه داد ،، روزی که خدای متعال من را خلق کرد ، از من پرسید : من که هستم و تو که هستی ؟
من از همه جا بیخبر ، در جواب ماندم
مدتی به سکوت گذشت ،، تا این جوان پدیدار گشت و به من فرمود که بگو ،،
«أنتَ الربّ الجليل ،، و أنا العبد الذليل ، و اسمي جبرئيل»
تو ، پروردگار جلیل و جمیل هستی و من بندهی ذلیل و اسم م جبرئیل ،،
پیامبر لبخند پُر رنگ تری زدند و فرمودند : عمر تو چند سال است برادر ؟
جبرئیل عرضه داشت ،، در آسمان ستاره ای وجود دارد که هر سی هزار سال ، یکبار طلوع میکند ،، من این ستاره را سی هزار بار دیده ام ،، پیامبر خدا فرمودند ،، اگر آن ستاره را ببینی میشناسی ؟
جبرئیل پاسخ داد چگونه نشناسم ! قطعاً که میشناسم
پیامبر رو به حضرت علی فرمودند : علی جان عمامه ات را بردار
و وقتی حضرت ، عمامه برداشتند نورِ خیره کننده ای در پیشانی حضرت نمایان شد ،، جبرئیل شگفت زده قسم یاد کرد که این نور ، نورِ همان ستاره است ،،
📚مستدرک سفینه البحار
📚أنوار النعمانیه
📚البراهین القاطعه
منندانم ز کجا و ز چه رو میگویم
آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم
“ هاء علی بشر کیف بشر ” یعنی که
“ ربه فیه تجلی و ظهر ” یعنی که
هنر ذاتی ‘الله’ شدن را داری
دو قدم مانده که جا پای خدا بگذاری
#اللهمعجللولیکالفرج
#بابایهمه
#ایکعبهسینهچاکت
#حضرتمستیآفرین
۶.۲k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱