Date: ۲۰۲۱/۱۰/۱۳
Date: ۲۰۲۱/۱۰/۱۳
Title: داستان نانا
اینگونه نمی شود بلند شدم و راه افتادم سمت جای ک اسبم آنجا بود وقتی اسبم را دیدم دستی به رویش کشیدم و گفتم حالت چطور است باید برویم تنها در خانه حوصلم سر رفته است برویم پیش پدر
و سوار اسبم شدم و راه افتادم خیلی روستا را دوست دارم ولی آخر چرا پدر و مادرم با هم زندگی نمی کنند من باید تابستان ها فقط بیایم اینجا اهااااا
از دور پدرم را دیدم ک داشت درختان باغ پادشاه رسیدگی می کرد (البته داخل باغ بودش من روی اسب ایستاده بودم)
من/بابا بابا
پدرم سرش راه بالا آورد وقتی من راه دید اخم کرد که چرا اینجا هستم
وقتی نزدیک شدم گفت ک چرا اینجا آمدی نانا
من/ پدر آخر حوصله ام سر رفته بود و کاری نداشتم اومدم پيش شما
پدرم / میتوانستی با بچه ها بازی کنی
من / اخه پدر شما می دانید ک من از بازی خوشم نمی آید
پدر/ بله میدانم از چیزهای تکراری خوشت نمی آید و از باغ خوشت می آید ک فقط بخوری نانا پدر (این ها راه وقتی سرش تکان میداد و می خندید گفت )
من / اخ پدر لپم درد کرد خوب من از میوه ها خوشم می آید و البته درختان
پدر /بله دیگر چون ازشون بروی بالا
من/ وا پدر
پدر / برو برو توی باغ چرخ بزن و اینکه آخرین بارت باشد روی اسب می ایستی
و اسب را گرفت برد اسطبل
من هم ک راه افتادم توی باغ چرخیدن
ادامه دارد.....
Title: داستان نانا
اینگونه نمی شود بلند شدم و راه افتادم سمت جای ک اسبم آنجا بود وقتی اسبم را دیدم دستی به رویش کشیدم و گفتم حالت چطور است باید برویم تنها در خانه حوصلم سر رفته است برویم پیش پدر
و سوار اسبم شدم و راه افتادم خیلی روستا را دوست دارم ولی آخر چرا پدر و مادرم با هم زندگی نمی کنند من باید تابستان ها فقط بیایم اینجا اهااااا
از دور پدرم را دیدم ک داشت درختان باغ پادشاه رسیدگی می کرد (البته داخل باغ بودش من روی اسب ایستاده بودم)
من/بابا بابا
پدرم سرش راه بالا آورد وقتی من راه دید اخم کرد که چرا اینجا هستم
وقتی نزدیک شدم گفت ک چرا اینجا آمدی نانا
من/ پدر آخر حوصله ام سر رفته بود و کاری نداشتم اومدم پيش شما
پدرم / میتوانستی با بچه ها بازی کنی
من / اخه پدر شما می دانید ک من از بازی خوشم نمی آید
پدر/ بله میدانم از چیزهای تکراری خوشت نمی آید و از باغ خوشت می آید ک فقط بخوری نانا پدر (این ها راه وقتی سرش تکان میداد و می خندید گفت )
من / اخ پدر لپم درد کرد خوب من از میوه ها خوشم می آید و البته درختان
پدر /بله دیگر چون ازشون بروی بالا
من/ وا پدر
پدر / برو برو توی باغ چرخ بزن و اینکه آخرین بارت باشد روی اسب می ایستی
و اسب را گرفت برد اسطبل
من هم ک راه افتادم توی باغ چرخیدن
ادامه دارد.....
۱۷.۰k
۲۱ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.