...و اینک تنها مانده ام
...و اینک تنها مانده ام
به شمردن روزهای پوچ
آی دوستان بی قید من
آی قوهای من
به ترانه ای فرایتان نمی خوانم
و به اشک بازتان نمی گردانم
اما غروب ها به ساعت اندوه
در نیایشی به یادتان می آورم
تیر مرگ به ناگاه می رسد
از شما یکی افتاد
و زاغ سیاه دیگری
مشغول بوسیدنم شد
هر سال این تنها یکبار رخ می دهد
وقتی که یخ ذوب می شود
در باغ یکاترین
می ایستم کنار آب های پاک
و گوش می سپارم به آوای بال های فراخ
بر فراز براق نیلگون
نمیدانم چه کسی باز پنجره ای گشوده
بر سیاهچال گور...
پ . ن
همه در فکر عیدند و من در ماتم یارم
محرم صد شرف دارد ب این عیدی ک من دارم...
به شمردن روزهای پوچ
آی دوستان بی قید من
آی قوهای من
به ترانه ای فرایتان نمی خوانم
و به اشک بازتان نمی گردانم
اما غروب ها به ساعت اندوه
در نیایشی به یادتان می آورم
تیر مرگ به ناگاه می رسد
از شما یکی افتاد
و زاغ سیاه دیگری
مشغول بوسیدنم شد
هر سال این تنها یکبار رخ می دهد
وقتی که یخ ذوب می شود
در باغ یکاترین
می ایستم کنار آب های پاک
و گوش می سپارم به آوای بال های فراخ
بر فراز براق نیلگون
نمیدانم چه کسی باز پنجره ای گشوده
بر سیاهچال گور...
پ . ن
همه در فکر عیدند و من در ماتم یارم
محرم صد شرف دارد ب این عیدی ک من دارم...
۲.۲k
۰۲ تیر ۱۴۰۳