دیوانگی، هرچند که گاهی تنها زخمی تازه بر دل می گذارد و آد
دیوانگی، هرچند که گاهی تنها زخمی تازه بر دل میگذارد و آدمی را به اعماق تاریکی میکشاند، اما باری از جنس تجربه و احساس در خود دارد. دیوانگی شاید دردناک باشد و زخمهای عمیقی بر جای بگذارد، اما در همان زخمها، رگههایی از حقیقت و اصالت نهفته است؛ گویی روح انسانی در میانه آشوب و جنون، به درک عمیقتری از دنیا و خود میرسد.
آن آدم عاقل و آرام که گذشته را به سادگی رها میکند، شاید در این دنیا خوشبختتر به نظر برسد، اما او از طعم شور زندگی، از هیجان و تپشهای قلب در لحظات بیقراری، بینصیب است. دیوانگی، زخم را به روح انسان هدیه میدهد و شاید این زخمها نشانهای از یک زندگی کاملتر باشند، زندگیای که با تمام روشناییها و تاریکیها، در نهایت ما را به عمق خودمان میرساند.
با این حال، گاهی وقتها آرامش و آسودگی همان گمشدهای است که دل از هر جنون و پریشانی، بدان نیاز دارد. شاید رسیدن به نقطهای که بتوان با خود در صلح بود، بهترین نوع دیوانگی باشد؛ دیوانگیای که در نهایت، آدمی را به آرامش و رهایی دهد..
آن آدم عاقل و آرام که گذشته را به سادگی رها میکند، شاید در این دنیا خوشبختتر به نظر برسد، اما او از طعم شور زندگی، از هیجان و تپشهای قلب در لحظات بیقراری، بینصیب است. دیوانگی، زخم را به روح انسان هدیه میدهد و شاید این زخمها نشانهای از یک زندگی کاملتر باشند، زندگیای که با تمام روشناییها و تاریکیها، در نهایت ما را به عمق خودمان میرساند.
با این حال، گاهی وقتها آرامش و آسودگی همان گمشدهای است که دل از هر جنون و پریشانی، بدان نیاز دارد. شاید رسیدن به نقطهای که بتوان با خود در صلح بود، بهترین نوع دیوانگی باشد؛ دیوانگیای که در نهایت، آدمی را به آرامش و رهایی دهد..
۳.۲k
۲۰ آبان ۱۴۰۳