« به نام چشمانت »
« به نام چشمانت »
یک نفر همیشه به امید پرستیدنت نفس میکشه.
خب!
دزیره ام تموم شد هم شهری:)
بریم یه سر به هبیتیت و اهالیش بزنیم.
نفس عمیقی میکشم و ترقوه مو لمس میکنم.
لمس صفحه ی اخر ... من و بیرون نمیکشه از این دنیا
« نه. من شدم عضوی از شهری به نام « دزیره کلاری »
«.. من ... میجنگم با هانسونگ های شهرم»
... میرسم به اوژنی قصم.
می شم ژولیت شکست ناپذیر صاحب قلبم:)
بیرون میام از دل طوفان...
میرم تا یروزی بشم راوی داستان تو... :)
دوباره مرور میکنم خاطرات و... میخندم باخنده هاشون
اشک میریزم با گریه هاشون. :)
اون فریاد بالای کوه و جار میزنم شهر ...
انقد میگم تا سر و پا گوشن مردم شهر:)
میگم از درد عشقی که دشمن کم نداشت..
از پریزاد و مرد قصه گو.
از چکاوک و دو رگه ی لعنتیش :) ^
لبخند مارسی!
از پاپا سالیوان و... بیماری خاطره ها... :)
از اون ... آچای بی تهیونگ
ببوسش تا بمیرم اوژنی :)
این دیالوگ و اون سکانس ها ...
محاله از ذهن من پاک بشه:)
کی فکرشو میکرد برسه به اینجا..؟
معتاد نیکوتین سیگار ...
فقط واسه ی لحظه ی دور شدن
از اقیانوس🌊
نا آروم
چشماش ...🤍
این که میگن عشق واقعی ی حس فرازمینیه
راسته :)
وگرنه چند تا آدم سالم و به مرز جنون نمی کشوند :)
میخندی اوژنی؟ اوژنی میخندی؟
دزیره میگفت :
انسان نمیتونه
دلیل خواستن و نخواستن هاش و برای خودش تعیین کنه.
در مورد ادم ها...
من تو رو میخوام همینقدر ساده... :)
ᴀɴᴅ ᴋɴᴏᴡ ᴛʜɪs
ʏᴏᴜ ᴀɴᴅ ᴅᴇsɪʀᴇᴇ
ᴀʀᴇ ᴀʟᴡᴀʏs ᴀ ᴘᴀʀᴛ.
ᴏғ ᴍᴇ. ᴛʜᴀᴛ ɪs ᴍɪssɪɴɢ ғʀᴏᴍ ᴍᴇ:) 🌊
ᴛʜᴇ ᴇɴᴅ :)
..
_ پناهگاه پریزاد
«+مارسی جای عاشقی نبود، ولی حداقل ما تلاشمونو کردیم»
#دزیره_کلاری
یک نفر همیشه به امید پرستیدنت نفس میکشه.
خب!
دزیره ام تموم شد هم شهری:)
بریم یه سر به هبیتیت و اهالیش بزنیم.
نفس عمیقی میکشم و ترقوه مو لمس میکنم.
لمس صفحه ی اخر ... من و بیرون نمیکشه از این دنیا
« نه. من شدم عضوی از شهری به نام « دزیره کلاری »
«.. من ... میجنگم با هانسونگ های شهرم»
... میرسم به اوژنی قصم.
می شم ژولیت شکست ناپذیر صاحب قلبم:)
بیرون میام از دل طوفان...
میرم تا یروزی بشم راوی داستان تو... :)
دوباره مرور میکنم خاطرات و... میخندم باخنده هاشون
اشک میریزم با گریه هاشون. :)
اون فریاد بالای کوه و جار میزنم شهر ...
انقد میگم تا سر و پا گوشن مردم شهر:)
میگم از درد عشقی که دشمن کم نداشت..
از پریزاد و مرد قصه گو.
از چکاوک و دو رگه ی لعنتیش :) ^
لبخند مارسی!
از پاپا سالیوان و... بیماری خاطره ها... :)
از اون ... آچای بی تهیونگ
ببوسش تا بمیرم اوژنی :)
این دیالوگ و اون سکانس ها ...
محاله از ذهن من پاک بشه:)
کی فکرشو میکرد برسه به اینجا..؟
معتاد نیکوتین سیگار ...
فقط واسه ی لحظه ی دور شدن
از اقیانوس🌊
نا آروم
چشماش ...🤍
این که میگن عشق واقعی ی حس فرازمینیه
راسته :)
وگرنه چند تا آدم سالم و به مرز جنون نمی کشوند :)
میخندی اوژنی؟ اوژنی میخندی؟
دزیره میگفت :
انسان نمیتونه
دلیل خواستن و نخواستن هاش و برای خودش تعیین کنه.
در مورد ادم ها...
من تو رو میخوام همینقدر ساده... :)
ᴀɴᴅ ᴋɴᴏᴡ ᴛʜɪs
ʏᴏᴜ ᴀɴᴅ ᴅᴇsɪʀᴇᴇ
ᴀʀᴇ ᴀʟᴡᴀʏs ᴀ ᴘᴀʀᴛ.
ᴏғ ᴍᴇ. ᴛʜᴀᴛ ɪs ᴍɪssɪɴɢ ғʀᴏᴍ ᴍᴇ:) 🌊
ᴛʜᴇ ᴇɴᴅ :)
..
_ پناهگاه پریزاد
«+مارسی جای عاشقی نبود، ولی حداقل ما تلاشمونو کردیم»
#دزیره_کلاری
۱.۶k
۰۳ دی ۱۴۰۳