عزیزان این پارت ۱ سفریه که داشتم.
*عزیزان اگر دوست دارید بدونید بقیه اش چی شد تو کامنت ها بگید اگر هم نه فقط این پست رو رد کنید و برید.(با تشکر فراوان از طرف یلدا .)🎉🥳
سنندجی ها میدونن این جا کجاعه✨️
اوکی خب باید بگممن خودم سنندجی نیستم اما یهو فکری زد به کله ی داییم و عین روانی ها فرداش بارو بندیل رو بستیم و رفتیم سنندج و رسیدیم اونجا و خونه اجاره کردیم و همه ی وسایلمون هم بردیم .
بسم الله داییم گفت تا روزه پاشید بریم بیرون حالا مهم نیست کجا 😂😐☠️
ماهم عین چی افتادیم دم داییم🤗🌟
و مارو برد به نمی دانم کجا🥳اما وقتی دیدمش فهمیدم یه کاخ بزرگ چون از بیرونش معلوم بود باستانی عه و اینکه جلوش هم یه حوض بزرگ بود با ماهی های قشنگ .
اولش که رفتیم اقا رسیدیم ماشینارو پارک کردیم رفتیم نگاه کردیم داخل رو دیدیم در ورودی اصلیش بسته اس داداشم و دختر داییم دوعدد درونگران و دعوا میکردن سر اینکه کی بره زنگ درو بزنه😅😂😐
منم عین چی رفتم گفتم برید کنار خودم در میزنم😉😑و خلاصه در زدم اما کسی باز نکرد 😃💔اما داییم گفت عزیزان بیاید با این وایب خوب یه چیزی همینجا بزنیم بر بدن😶🌫️
ما هم که گفتیم اره چون واقعا گشنمون بود اما نمی دونستم قراره شبیه به خلمشنگ ها دقیقا جلوی کاخ سفره پهن کنیم😇☠️و بعدش من تظاهر کردم با اینا نیستم😂😅🥳و یه جیزی هم خوردم اما بعدش یهو که ما میخاستیم بریم تازه در کاخ رو باز کردن😐😑و منم گفتم به به وقتشه که جستجو رو شروع کنم🥳🤗و عین یوز پلنگ دویدم و رفتم تو .دیدم یه قصر بزرگه😶🍂و اقا چشتون روز بد نبینه عین دزدا داشتم هرچی چیز بود رو دست میزدم 😶🌫️💔😂اما خب بعد هزاربار بالا رفتن از پله ها و گشتن کل قصر برای هزار بار به اخرین جایی که تاحالا نرفته بودم رفتم .اولش یه تابلو دیدم که نوشته بود روش قصر اصلی اما یه کم قیافه اش ترسناک بود با اینکه وسط ظهر بود🥲🎉و عسل(دختر داییم)رو صدا زدم بیاد گفت پاش درد میکنه و خسته اس پس یه گم استراحت کردیم و بعدش مستقیم رفتیم بالا (البته که از سمت چپ پله ها رفتیم بالا چون سمت راستش رو پرنده ها بمب زده بودن😂💔)و من گفتم خب بزار درشو وا کنم 😅و بازش کردم اما یه بوی عجیبی میومد و بازم عین چی پریدم رفتم توش و کاوش کردم😐💔😂والا همش خالی بود اما پنجره های قشنگی داشت🍃🌷
و یه چیز عجیب هم دیدم دقیقا وقتی وارد میشدی و در رو باز میکردی جلوت یه گودی بزرگ میدیدی که تقریبا یه چیزی مثل فواره یا حوض بود اما بدون اب و شکل و شمایلش شبیه به کشتی بود 😶 اما من درموردش تحقیق نکردم😂💔(تنبلم)
و اینکه خلاصه که زدیم بیرون 🤗
سنندجی ها میدونن این جا کجاعه✨️
اوکی خب باید بگممن خودم سنندجی نیستم اما یهو فکری زد به کله ی داییم و عین روانی ها فرداش بارو بندیل رو بستیم و رفتیم سنندج و رسیدیم اونجا و خونه اجاره کردیم و همه ی وسایلمون هم بردیم .
بسم الله داییم گفت تا روزه پاشید بریم بیرون حالا مهم نیست کجا 😂😐☠️
ماهم عین چی افتادیم دم داییم🤗🌟
و مارو برد به نمی دانم کجا🥳اما وقتی دیدمش فهمیدم یه کاخ بزرگ چون از بیرونش معلوم بود باستانی عه و اینکه جلوش هم یه حوض بزرگ بود با ماهی های قشنگ .
اولش که رفتیم اقا رسیدیم ماشینارو پارک کردیم رفتیم نگاه کردیم داخل رو دیدیم در ورودی اصلیش بسته اس داداشم و دختر داییم دوعدد درونگران و دعوا میکردن سر اینکه کی بره زنگ درو بزنه😅😂😐
منم عین چی رفتم گفتم برید کنار خودم در میزنم😉😑و خلاصه در زدم اما کسی باز نکرد 😃💔اما داییم گفت عزیزان بیاید با این وایب خوب یه چیزی همینجا بزنیم بر بدن😶🌫️
ما هم که گفتیم اره چون واقعا گشنمون بود اما نمی دونستم قراره شبیه به خلمشنگ ها دقیقا جلوی کاخ سفره پهن کنیم😇☠️و بعدش من تظاهر کردم با اینا نیستم😂😅🥳و یه جیزی هم خوردم اما بعدش یهو که ما میخاستیم بریم تازه در کاخ رو باز کردن😐😑و منم گفتم به به وقتشه که جستجو رو شروع کنم🥳🤗و عین یوز پلنگ دویدم و رفتم تو .دیدم یه قصر بزرگه😶🍂و اقا چشتون روز بد نبینه عین دزدا داشتم هرچی چیز بود رو دست میزدم 😶🌫️💔😂اما خب بعد هزاربار بالا رفتن از پله ها و گشتن کل قصر برای هزار بار به اخرین جایی که تاحالا نرفته بودم رفتم .اولش یه تابلو دیدم که نوشته بود روش قصر اصلی اما یه کم قیافه اش ترسناک بود با اینکه وسط ظهر بود🥲🎉و عسل(دختر داییم)رو صدا زدم بیاد گفت پاش درد میکنه و خسته اس پس یه گم استراحت کردیم و بعدش مستقیم رفتیم بالا (البته که از سمت چپ پله ها رفتیم بالا چون سمت راستش رو پرنده ها بمب زده بودن😂💔)و من گفتم خب بزار درشو وا کنم 😅و بازش کردم اما یه بوی عجیبی میومد و بازم عین چی پریدم رفتم توش و کاوش کردم😐💔😂والا همش خالی بود اما پنجره های قشنگی داشت🍃🌷
و یه چیز عجیب هم دیدم دقیقا وقتی وارد میشدی و در رو باز میکردی جلوت یه گودی بزرگ میدیدی که تقریبا یه چیزی مثل فواره یا حوض بود اما بدون اب و شکل و شمایلش شبیه به کشتی بود 😶 اما من درموردش تحقیق نکردم😂💔(تنبلم)
و اینکه خلاصه که زدیم بیرون 🤗
۷۸۴
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.